کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنوائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنوائی
لغتنامه دهخدا
شنوائی . [ ش َ / ش ِ ن َ ] (حامص ) شنوایی . حالت شنوا. استماع و سمع. (ناظم الاطباء). سَماع . (دهار). سمع. (صراح ). شنود. شنونده . سامعة. (یادداشت مؤلف ). || قوه ٔ سامعه . حس سامعه : خذاء؛ سبکی و سستی شنوائی . وقر؛ رفتگی شنوائی . (منتهی الارب ).- شنو...
-
واژههای مشابه
-
شنوائی آزما
لغتنامه دهخدا
شنوائی آزما. [ ش َ / ش ِ ن َ زْ / زِ ] (اِ مرکب ) نام دستگاهی است که دکتر «کلر» بمنظور تعیین درجه ٔ شنوائی ساخته است اما به دقت شنوائی سنج نیست . (روانشناسی تربیتی علی اکبر سیاسی ص 127).
-
شنوائی سنج
لغتنامه دهخدا
شنوائی سنج . [ ش َ / ش ِ ن َس َ ] (اِ مرکب ) دستگاهی است که برای تعیین آستانه ٔ سمعی بکار رود و آن دارای پیچی است از چوب یا فلز که قسمت فوقانیش متحرک است و در برابر خطکشی مدرج قرار دارد و ممکن است از بالای آن گلوله ٔ کوچکی را روی صفحه ٔ بلورین رها نم...
-
جستوجو در متن
-
شنوان
لغتنامه دهخدا
شنوان . [ ش َ / ش ِ ن َ ] (نف ، ق ) صفت بیان حالت شنوائی است . در حال شنیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
پذیرائی
لغتنامه دهخدا
پذیرائی . [ پ َ ] (حامص ) قبول . پذرفتاری . || شنوائی . || قیام بخدمت مهمان . || پذیرائی کردن ؛ قیام کردن بخدمت مهمان .
-
شنوایی
لغتنامه دهخدا
شنوایی . [ ش َ / ش ِ ن َ ] (حامص ) شنوائی . عمل شنیدن . (فرهنگ فارسی معین ). شنوا بودن . || یکی از حواس ظاهره و آن شنیدن اصوات است و آلت آن گوش است . سامعه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نابویائی
لغتنامه دهخدا
نابویائی . (حامص مرکب ) نداشتن حس بویائی . نداشتن شامه . ضعف حس شامه : هر که از مادر [ بی حاسه ٔ شنوائی ] زاید، سخن نتواند آموخت و نتواند گفت و لال بماند و از نابینائی و نابویائی این نقصان نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
چهارگوش بودن
لغتنامه دهخدا
چهارگوش بودن . [ چ َ / چ ِ دَ ](مص مرکب ) مربع بودن . چهار گوشه داشتن . شکل مربعی داشتن . || گوش داشتن . مراقب اوضاع و احوال بودن . هرچه دقیق تر قوه ٔ شنوائی بکار داشتن . بیدار و هشیار بودن . در همه حال مترصد اطراف و جوانب بودن .
-
حس سامعه
لغتنامه دهخدا
حس سامعه . [ ح ِس ْ س ِ م ِ ع َ / ع ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سمع. قوه ٔ شنوائی . قوه ٔ تمیزاصوات . یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره . رجوع به حس شود.
-
شنونده
لغتنامه دهخدا
شنونده . [ ش َ / ش ِ ن َ وَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه بشنود. (آنندراج ). نیوشنده . مستمع. سامع. کسی که گوش میدهد. (از ناظم الاطباء). آنکه چیزی را بشنود : خداوند [ مسعود ] بزرگ و نفیس است ... ولیکن بس سخن شنونده است و هر کس زهره ٔ آن دارد که نه به اندازه و...
-
حفوف
لغتنامه دهخدا
حفوف . [ ح ُ ] (ع مص ) از کار شدن موی سر از ناانداختن روغن مدتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). از کار بشدن موی از بی روغنی . (تاج المصادر بیهقی ). خشک بودن سر از دیر مالیدن روغن .- حفوف ارض ؛ خشک شدن تره و سبزه ٔ زمین . خشک بودن گیاه زمین . || رفت...
-
ناشنوا
لغتنامه دهخدا
ناشنوا. [ ش ِ ن َ ] (نف مرکب ) کر. اصم ّ. (ناظم الاطباء). که نمی شنود. که شنوائی ندارد : بربط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند. خاقانی .|| آنکه مایل به شنیدن نیست . (ناظم الاطباء). ناشنو. که نمی پذیرد. که سخن کسی را قبو...
-
چهار گوش شدن
لغتنامه دهخدا
چهار گوش شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) همه ٔ قوه ٔ شنوائی خود بکار بردن برای بهتر شنیدن سخن یا آوائی . گوش تیز کردن . به سخن یا آوایی گوش فراداشتن به نحوی که کوچکترین زیر و بم صوت و آوا شنیده شود و یا حرف و کلمه ای از کلام نشنیده نماند. گوش خ...