کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
شنح
لغتنامه دهخدا
شنح . [ ش ُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شِناح . (منتهی الارب ). رجوع به شِناح شود.
-
جستوجو در متن
-
آشیهه
لغتنامه دهخدا
آشیهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) شیهه . صهیل . شنه .
-
اشیهه
لغتنامه دهخدا
اشیهه . [ اَ هََ / هَِ ] (اِ) آواز و شیهه ٔ اسب را گویند. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). آواز اسب که آنرا شنه و غُرِشْت نیز گویند و بتازیش صهیل خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). در فرهنگ جهانگیری بمعنی شیهه ٔ اسب است . (شعوری ج 1 ص 128). شیهه ٔ اسب است و...
-
شیه
لغتنامه دهخدا
شیه . [ ش َی ْه ْ / شی َ / شی ِ ] (اِ) بانگ و آواز. (منتهی الارب ). || شیهه و بانگ اسب . شنه . (ناظم الاطباء).
-
یواشن
لغتنامه دهخدا
یواشن . [ ی َ ش ِ ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است . منسفه . جون . و آن پنجه ای است که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت مؤلف ). درلهجه ٔ امروز آذربایجان شانه (یا شنه ) گویند. هید.
-
نیم قاز
لهجه و گویش تهرانی
نصف پول،پشیز (پول خرد) (شنه/ قاز= تکه قاز) (قاز= سکه مسی، یک پول) (شاهی و نیم شاهی = یک پول) (قران= 50 دینار)
-
یوشان
لغتنامه دهخدا
یوشان . [ ی ُ وَ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ همدانی به معنی شنه و پنجه و آلتی است که بدان خرمن را باد دهند (از: یو، جو + اوشان ، افشان ، و معنی ترکیب : جوافشان ). (یادداشت مؤلف ). هید.
-
شیهه کشیدن
لغتنامه دهخدا
شیهه کشیدن . [ ش َ / ش ِ هََ / هَِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شنه برآوردن اسب . بانگ برآوردن اسب . (یادداشت مؤلف ).شیهه زدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیهه شود.
-
شنبه
لغتنامه دهخدا
شنبه . [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) مصحف شنه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). شیهه ٔ اسب را گویند و بعربی صهیل خوانند. (برهان ). شیهه ٔ اسب باشد و آن را شنه نیز نامند و به تازی صهیل گویند. (جهانگیری ). شیهه ٔ اسب . (ناظم الاطباء). || آواز شیر بیشه . (ناظم الاط...
-
شاخی
لغتنامه دهخدا
شاخی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به شاخ . (ناظم الاطباء). از جنس شاخ : دگمه ٔشاخی ؛ که از شاخ یا مانند آن تراشیده است . || شنه . شانه ٔ خرمن افشانی . چوبی باشد سه شاخه و دسته ای هم دارد که دهقانان با آن غله ٔ کوفته شده را بر باد دهند تا دانه از کاه جدا شود...
-
دراندن
لغتنامه دهخدا
دراندن . [ دَ دَ ] (مص ) پاره کردن .بردراندن . بیشتر در تداول عوام ، دریدن : بانگ او کوه بلرزاند چون شنه ٔ شیرسم او سنگ بدراند چون نیش گراز. منوچهری .بمیراند آتش فتنه ها را و خراب کند علامتهای آنراو براندازد آثار آن را و بدراند پرده های آنرا. (تاریخ ...
-
پاتنی
لغتنامه دهخدا
پاتنی . [ ت ِ ] (اِ) چَچ . آلتی چوبین چون پنجه ٔ انسان با دسته ٔ بلندکه در خرمن ها بدان غله برافشانند و کاه از دانه جدا کنند. پَتِنی . غله برافشان . و در لهجه ٔ شهمیرزاد (دیهی بر چهارفرسنگی شمال شرقی سمنان )، هشتالَم . پنجه . شَنَه . || سینی چوبین بر...
-
چهارشاخ
لغتنامه دهخدا
چهارشاخ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ابزاری چوبی که دسته ٔ آن به دسته ٔ بیل و پارو ماند وبه یکسر آن چهار شاخه ٔ نوک تیز که اندکی خمیدگی دارند وصل شده است . و روی هم رفته به پنجه ٔ انسان و چنگال غذاخوری بی شباهت نیست و گاهی نیز ممکن است پنج شاخه و بیشتر...
-
سپیده دمان
لغتنامه دهخدا
سپیده دمان . [ س َ / س ِ دَ / دِ دَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) به وقت سپیده دم . به وقت سپیده ٔ صبح : دژآگهی که به بیشه درون سپیده دمان ز بیم شنّه ٔ او شیر بفکند چنگال . منجیک (از لغت فرس ص 472).بمژده ز رستم هم اندر زمان هیونی بیامد سپیده دمان . فردوسی .چ...