کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنغار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شنغار
/šonqār/
معنی
پرندۀ شکاری؛ باز سیاهچشم؛ سنقر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنغار
لغتنامه دهخدا
شنغار. [ ش ُ ] (اِ) شنقار. به زبان رومی پرنده ای باشد از جنس سیاه چشم و شبیه به چرغ و بیشتر پادشاهان بدان شکار کنند. (برهان ) (بهار عجم ) (آنندراج ). سنقر . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شنقار شود.
-
شنغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) [قدیمی] šonqār پرندۀ شکاری؛ باز سیاهچشم؛ سنقر.
-
واژههای همآوا
-
شنقار
لغتنامه دهخدا
شنقار. [ ش ُ ] (اِ) شنغار. سنقر. بمعنی شنغار است که جانور سیاه چشم شبیه به چرغ باشد و سلاطین شکار فرمایند. (برهان ). نام طائر شکاری سفیدرنگ برابر با عقاب لیکن در قوت از عقاب زیاده و بسیار کمیاب است و این لفظ ترکی است و در رسم الخط ترکی شونقار نویسند....
-
شنقار
لغتنامه دهخدا
شنقار. [ ش ُ ] (اِ) مردن پادشاه . (فرهنگ نظام ). رجوع به شنقار شدن شود.
-
شنقار
لغتنامه دهخدا
شنقار. [ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 98 تن . آب آن از کدارچای . محصول آن غلات ، چغندر،توتون و حبوبات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
شنقار
لغتنامه دهخدا
شنقار. [ ش ُ ] (اِ) شنغار. سنقر. بمعنی شنغار است که جانور سیاه چشم شبیه به چرغ باشد و سلاطین شکار فرمایند. (برهان ). نام طائر شکاری سفیدرنگ برابر با عقاب لیکن در قوت از عقاب زیاده و بسیار کمیاب است و این لفظ ترکی است و در رسم الخط ترکی شونقار نویسند....
-
آق سنقر
لغتنامه دهخدا
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از ترکی ِ آق ، سپید + سُنقر، شنگار و شنغار، نام یکی از جوارح طیور) صاحب برهان گوید: مرغی باشد شکاری از جنس شاهین و چرخ بحری ، و لقب پادشاهان ترک نیز بوده ، و کنایه از روز و آفتاب هم هست و گویند این لقب ترکیست -...
-
ذوات المخلب
لغتنامه دهخدا
ذوات المخلب . [ ذَ تُل ْ م ِ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) پنجه و چنگال داران از جانوران چون گربه و ببر و پلنگ و شیر و مانند آن . و چنگل داران از مرغان شکاری یعنی جوارح طیور چون باز و شاهین و شنغار و جز آن و در السامی فی الاسامی گوید: ذوات المخلب ؛ مرغ...
-
شاهباز
لغتنامه دهخدا
شاهباز. (اِ مرکب ) شهباز. بازی باشد سفید و بزرگ و پادشاهان با آن شکار کنند و آن را بترکی طوغان خوانند. (برهان قاطع). باز سفید بزرگ که پادشاهان با آن شکار میکردند. (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). باز سپید. (شرفنامه ٔ منیری ). شنغار. شنقار. (برها...