کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شنعت
/šon'at/
معنی
قبح؛ زشتی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنعت
لغتنامه دهخدا
شنعت . [ ش َ / ش ُ ع َ ] (ازع ، اِمص ) شُنْعة. شناعت . مأخوذ از شنعة عربی بمعنی زشتی و بدی . (از غیاث اللغات و گوید در تاج به کسر آمده است ). شناعت . زشتی . زشت شدن . (یادداشت مؤلف ). قبح و زشتی . (فرهنگ نظام ). زشتی و بدی . (ناظم الاطباء). زشتی . ...
-
شنعت
فرهنگ فارسی معین
(شُ عَ) [ ع . شنعة ] (اِمص .) 1 - زشتی ، بدی ، قبح . 2 - طعنه .
-
شنعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شنعة] [قدیمی] šon'at قبح؛ زشتی.
-
واژههای همآوا
-
شنعة
لغتنامه دهخدا
شنعة. [ ش ُ ع َ ] (ع اِمص ) زشتی . اسم است مصدر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زشتی وبدی و طعنه . (از غیاث اللغات ). رجوع به شنعت شود.
-
شناط
لغتنامه دهخدا
شناط. [ ش ِ ] (ع ص ) زن نیکو گوشت و تن و نیکورنگ . ج ، شِناطات ، شَنائط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شنات
لغتنامه دهخدا
شنات . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) شُناة. ج ِ شانی . (از ناظم الاطباء). دشمن دارندگان و این جمع تکسیر شانی ٔ است که مهموزاللام است . (غیاث اللغات ). رجوع به شانی ٔ شود.
-
شناط
لغتنامه دهخدا
شناط. [ ش ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و زنجان ، میان شریف آباد و خرم دره ، در 221400گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شنعة
لغتنامه دهخدا
شنعة. [ ش ُ ع َ ] (ع اِمص ) زشتی . اسم است مصدر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زشتی وبدی و طعنه . (از غیاث اللغات ). رجوع به شنعت شود.
-
شناعتی
لغتنامه دهخدا
شناعتی . [ ش َ ع َ ] (ص نسبی ) شنعتی . شنعت کار. رسوا : چون طشت بی سرند و چو در جنبش آمدندالا شناعتی و دریده دهن نیند.خاقانی .
-
نادیده انگاشتن
لغتنامه دهخدا
نادیده انگاشتن . [ دی دَ / دِ اِ ت َ ] (مص مرکب ) نادیده گرفتن . ندیده تصور کردن : از آن شنعت این پند برداشتم دگر دیده نادیده انگاشتم .سعدی .
-
سرزنش
واژگان مترادف و متضاد
بدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش ≠ تمجید، ستایش
-
خلافت
لغتنامه دهخدا
خلافت . [ خ َ ف َ ] (ع اِمص ) گولی . احمقی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خَلافة در این لغت نامه شود : پس از خلافت و شنعت گناه دختر چیست ترا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت .سعدی (گلستان ).
-
شناعت
لغتنامه دهخدا
شناعت . [ ش َ ع َ] (ع اِمص ) شناعة. زشتی و بدی و قباحت . (ناظم الاطباء). شنعت . زشتی . (مهذب الاسماء). زشت شدن . (دهار). رجس . ردائت . شین . فظاعت . (یادداشت مؤلف ) : با آل او روم سوی او نیست هیچ باک برگیرم از منافق ناکس شناعتش . ناصرخسرو.من روم سوی...