کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شناس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شناس کردن
لغتنامه دهخدا
شناس کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشنا کردن . معرفی کردن .
-
واژههای مشابه
-
کتاب شناس
لغتنامه دهخدا
کتاب شناس . [ ک ِ ش ِ ] (نف مرکب ) کتاب شناسنده . کسی که شناسایی به احوال کتابها و مصنفان و مؤلفان و مترجمان دارد. عالم فن کتاب شناسی . (فرهنگ فارسی معین ). بصیر در شناخت کتاب .
-
گیتی شناس
لغتنامه دهخدا
گیتی شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ عالم . شناسنده ٔ گیتی . مجرب . دنیادیده : مرا از تو آنگاه بودی سپاس ترا خواندمی شاه گیتی شناس . فردوسی .مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان . (ویس و رامین ). || بمجاز، جغرافی دان : نخستین طرازی...
-
گیاه شناس
لغتنامه دهخدا
گیاه شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه گیاه شناسد. شناسنده ٔ گیاهان و دانا به علوم گیاهشناسی . نباتی . (ذیل اقرب الموارد). نبات شناس . عَشّاب . (ذیل اقرب الموارد). حَشایِشی . متخصص در شناختن گیاهان . (از ذیل اقرب الموارد). شَجّار. (ذیل اقرب الموارد).
-
کواکب شناس
لغتنامه دهخدا
کواکب شناس . [ ک َ ک ِ ش ِ ] (نف مرکب ) منجم . (آنندراج ). منجم . اخترشناس . (فرهنگ فارسی معین ). ستاره شناس .
-
گاه شناس
لغتنامه دهخدا
گاه شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت شناس .
-
کعبه شناس
لغتنامه دهخدا
کعبه شناس . [ ک َ ب َ یا ب ِ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ کعبه . آنکه کعبه شناسد. عارف به کعبه : خاطر خاقانی از آن کعبه شناس شد که اودر حرم خدایگان کرده بجان مجاوری .خاقانی .
-
گردون شناس
لغتنامه دهخدا
گردون شناس . [ گ َ ش ِ ] (نف مرکب ) منجم . ستاره شناس . آگاه به امور آسمان و کاینات و جو : همیدون دور گردون زین قیاس است شناسد هرکه او گردون شناس است .نظامی .
-
philologist
لغتشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، زبانشناسی] فرد متخصص در فقهاللغه
-
codicologist, manuscriptologist
نسخهشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] متخصص نسخهشناسی
-
physiologist
کاراندامشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرد متخصصی که کارِ اندامهای موجود زنده و اجزای آنها را مطالعه میکند
-
webologist
وبشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] متخصص وبشناسی
-
sexologist
کامششناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] متخصص کامششناسی
-
bibliologist
کتابشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] متخصص شناخت ساختار و محتوای کتاب