کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شناختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شناختن
/šenāxtan/
معنی
۱. آشنا شدن؛ واقف شدن؛ دانستن.
۲. با کسی آشنایی داشتن؛ دوستی داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: شناخت
بن حال: شناس
دیکشنری
account, identify, know, place, spot, spy
-
جستوجوی دقیق
-
شناختن
فرهنگ فارسی معین
(ش تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - دانستن . 2 - اقرار کردن . 3 - دوستی داشتن .
-
شناختن
لغتنامه دهخدا
شناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص ) واقف شدن و معرفت حاصل کردن . (ناظم الاطباء). عرفان . عالم بودن . (یادداشت مؤلف ). علم پیدا کردن بر چیزی . آگاهی یافتن . معرفت و علم پیدا کردن : آن را که با مکوی و کلابه بود شماربربط کجا شناسد و چنگ و چغانه را. شاکر بخاری ....
-
شناختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: šnāxtan] ‹اشناختن، شناسیدن، اشناسیدن› šenāxtan ۱. آشنا شدن؛ واقف شدن؛ دانستن.۲. با کسی آشنایی داشتن؛ دوستی داشتن.
-
شناختن
دیکشنری فارسی به عربی
ميز
-
شناختن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešnâsi طاری: eynâs(mun) طامه ای: ešnâsâɂan طرقی: vâyâsmun کشه ای: eynâsmun نطنزی: šenâsâɂan
-
واژههای مشابه
-
چاره شناختن
لغتنامه دهخدا
چاره شناختن . [ رَ ش ِ ت َ] (مص مرکب ) علاج شناختن . درمان دانستن : میشد آن کس که چو او چاره ٔ کارم نشناخت من همی دیدم و از کالبدم جان میرفت .؟ (از آنندراج ).
-
راه شناختن
لغتنامه دهخدا
راه شناختن . [ ش ِت َ ] (مص مرکب ) شناختن راه . آشنایی داشتن براه . آشنا بودن به راه . راه بلد بودن . || شناختن دین . تشخیص حق و حقیقت . پی بردن به مذهب : در ایران بیزدان شناسند راه . اسدی .- راه ناشناختن ؛ گمراه شدن : عمه ؛ راه و حجت ناشناختن . (من...
-
گیهان شناختن
لغتنامه دهخدا
گیهان شناختن . [ گ َ / گ ِ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) شناختن جهان . معرفت یافتن بر احوال عالم . || منجمی کردن .
-
برسمیت شناختن
دیکشنری فارسی به عربی
شرع
-
معتبر شناختن
دیکشنری فارسی به عربی
فوض
-
به رسمیت شناختن حکومت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← شناسایی حکومت
-
به رسمیت شناختن دولت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← شناسایی دولت
-
به رسمیت شناختن قانونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← شناسایی قانونی
-
برسمیت شناختن(موسسات فرهنگی)
دیکشنری فارسی به عربی
فوض