کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمیط
لغتنامه دهخدا
شمیط. [ ش َ ] (اِخ ) ابن بشیر. محدث است . (منتهی الارب ).
-
شمیط
لغتنامه دهخدا
شمیط. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) درآمیخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). مخلوط. (از اقرب الموارد). || صبح ، بدان جهت که سپیدی آن به سیاهی مخلوط است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). صبح . (ناظم الاطباء) (دهار). || روشنایی به سیاهی آم...
-
شمیط
لغتنامه دهخدا
شمیط. [ ش ُ م َ ] (اِخ ) قلعه ای است به اندلس . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
حصن شمیط
لغتنامه دهخدا
حصن شمیط. [ ح ِ ن ِ ش َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 2 ص 167).
-
واژههای همآوا
-
شمیت
لغتنامه دهخدا
شمیت . [ ش َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) ملامت و شماتت . || فتنه . غوغا. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ابوهمام
لغتنامه دهخدا
ابوهمام . [ اَ هََم ْ ما ] (اِخ ) شمیطبن عجلان . رجوع به شمیط... شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) شمیطبن عجلان . رجوع به شمیط... شود.
-
ثقاف
لغتنامه دهخدا
ثقاف . [ ث ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن شمیط اسدی . صحابی است و یا آن ثقف بالفتح است .
-
ظفر
لغتنامه دهخدا
ظفر. [ ظُ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک شُمیط بین مدینه و شام از دیار فزاره و در آنجاست که ام قرفة، فاطمة بنت ربیعةبن بدر کشته شد. (معجم البلدان ).
-
درآمیخته
لغتنامه دهخدا
درآمیخته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آمیخته . مخلوط. مختلط. ممزوج . شَمیط. مشموط. (از منتهی الارب ): عَبیثة؛ جو و گندم درآمیخته . (منتهی الارب ).- درآمیخته رای ؛ مشوش . سرگشته رای : مُرغاد؛ مرد درآمیخته رای که وجه آن را درنیابد. (منتهی الارب ).-...
-
صبح
لغتنامه دهخدا
صبح . [ ص ُ ] (ع اِ) سپیده دم یا اول روز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بامداد. بامدادان . بام . شبگیر.ابن ذکاء. (مهذب الاسماء). سدف . سطیع. سعرارة. شق . شمیط. صریم . عاطس . عطاس . (منتهی الارب ). مُغرِب . (شرح قاموس )(منتهی الارب ). فتق . فلق . (من...
-
یوم
لغتنامه دهخدا
یوم . [ ی َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار). روز، مذکر آید و اول آن از طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب . ج ، ایام و اصل آن ایوام بوده . جج ، ایاویم . (ناظم الاطباء). روز. ج ، ایام . (مهذب الاسماء). روز. ج ، ایام ، اصل آن ایوام و یوم...