کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمید
فرهنگ نامها
(تلفظ: šamid) مدهوش از عشق و اندوه و اضطراب .
-
شمید
لغتنامه دهخدا
شمید. [ ش َ ] (مص مرخم ، اِمص ) شمیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به شمیدن شود. || آشفتگی . سرگردان شدگی . شمیدگی . || هراسیدگی . || حیرانی . سرگشتگی . || (ص ) مدهوش از عشق و از اندوه و اضطراب . (ناظم الاطباء). بمعنی بیهوش باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از لغ...
-
واژههای مشابه
-
گوت شمید
لغتنامه دهخدا
گوت شمید. (اِخ ) آلفرد. یکی از مورخان و خاورشناسان آلمانی است که در سال 1835. در لوش ویتز متولد شد. وی در شهرهای کیل (1865)، کنیکسبرگ (1873) و ینا (1876) به اخذ کرسی علمی موفق شد و سرانجام به استادی تاریخ در توبینگن رسید و در همانجا در دوم مارس 1887 ...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شمید. رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 22 شود.
-
اندررمیدن
لغتنامه دهخدا
اندررمیدن . [ اَ دَرْ، رَ دَ ] (مص مرکب ) رمیدن : سمندش چو آن زشت پتیاره دیدشمید و هراسید و اندررمید. اسدی .و رجوع به رمیدن شود.
-
کارینا
لغتنامه دهخدا
کارینا. (اِخ ) چهارمین مملکت از ممالک تابعه ٔ پارت که بواسطه ٔ ولات اداره میشده اند، بروایت گوت شمید درست معلوم نیست کجا بوده ،باید نهاوند باشد. (از ایران باستان چ 2 ص 2651).
-
یاسر
لغتنامه دهخدا
یاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن احمد شمید. احمد شُمَید حلبی را دو پسر بود یکی به نام ناصر و دیگر موسوم به یاسر و آنها به رستمدار مازندران آمدند پسر نخستین در «نور» اقامت گزید و یاسر در «گلیجان ». و خاندان خلعتبری خود را از اخلاف احمد مزبور دانند و در وجه تس...
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ](اِخ ) پسر ارته وازد اوّل . در زمان فرهاد چهارم میان او و پادشاه آذربایجان نفاری تولید شد که بر اثر آن در بین 20 ق . م . و 2 م . آذربایجان از روم پادشاهی خواست و روم نیز اری ُبرزن مزبور را فرستاد. (ایران باستان ص 2624 بنقل...
-
شمیدن
لغتنامه دهخدا
شمیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) (از: شم عربی + یدن ، علامت مصدر فارسی ) بوییدن . و این از جمله ٔ لغات عربیه است که فارسیان در آن تصرف کرده تصریف نموده اند از عالم طلبیدن و فهمیدن ، زیرا که مأخوذ است از شم بمعنی بوییدن ؛ لیکن بعد نوشتن به تحقیق پیوست که شمی...
-
کارن
لغتنامه دهخدا
کارن . [ کارْ رِ ] (اِخ ) نام سردار قشون مهرداد شاهزاده ٔ اشکانی که با اشک بیستم (گودرز) جنگید و لشکر طرف مقابل را شکست داده بیش ازآنچه مقتضی بود آن را تعقیب کرده دور رفت و وقتی که برمیگشت راه او را قوای تازه نفسی قطع کرد و خود او اسیر گردید یا کشته ...
-
اردوان
لغتنامه دهخدا
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) چهارم پادشاه اشکانی . بین مورخین راجع بترتیب شاهان اشکانی پس از بلاش اول اختلاف است : گوت شمید بعد از بلاش اول سه تن را نام میبرد: بلاش دوم ، پاکر دوم ، اردوان چهارم . و یوستی اردوان چهارم را بیست وسومین شاه اشکانی میداند. (...
-
هراسیدن
لغتنامه دهخدا
هراسیدن . [ هََ دَ ] (مص ) ترسیدن . بیم داشتن . هراس داشتن . بشکوهیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). ترسیدن و واهمه کردن باشد. (برهان ) : کز بیم ناوک تو به مغرب به روزو شب اندر تن عدو بهراسد همی روان . فرخی .هنگام مدح او دل مدحت کنان اواز بیم نقد او بهراس...
-
شمیدن
لغتنامه دهخدا
شمیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) بیهوش گردیدن . (ناظم الاطباء)(برهان ). بیهوش شدن . (غیاث ) (آنندراج ) : پیشت بشمند و بی روان گردندشیران عرین چوشیر شادروان . منجیک . || آشفته شدن . پریشان گشتن . (ناظم الاطباء) (برهان ). پریشان شدن . (غیاث ) (آنندراج ) : تو ا...