کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جزء
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاره، تکه، قطعه ۲. شمه ۳. عنصر ≠ کل
-
نَفْحَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شمه اي - وقعه اي (اصلش به معني باد مختصري است که با يک وزش قطع مي شود)
-
اندک
واژگان مترادف و متضاد
اقل، انگشتشمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، قلیل، کم، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز ≠ افزون
-
بو
واژگان مترادف و متضاد
۱. رایحه، ریح، شمه، شمیم، عطر، نفحه، نکهت ۲. امید، آرزو ۳. بادا، باشد
-
آغوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آغُز› 'āqu(o)z شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آنها تا سه روز دوشیده میشود؛ شیرماک؛ فله؛ شمه؛ فرشه؛ زهک.
-
خوشگلک
لغتنامه دهخدا
خوشگلک . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ل َ ] (ص مصغر) با خوشگلی اندک . آنکه در او شمه ای از جمال است . (یادداشت مؤلف ).
-
خلاصه
واژگان مترادف و متضاد
اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز ≠ تفصیل
-
کم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقل، اندک، اندکاندک، انگشتشمار، خفیف، شمه، قلت، قلیل، مزجات، معدود، ناچیز، ناقص ۲. چندی، مقدار ≠ زیاد، قلیل، کثیر ۳. کیف
-
شمت
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَّ) [ ع . شمة ] (اِ.) 1 - (مص م .) واحد شم : یکبار بوییدن . (اِ.) 2 - بوی اندک . 3 - مقدار کم ، اندک .
-
کارستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kārestān ۱. کار بزرگ و برجسته.۲. [قدیمی] محل کار؛ کارگاه.۳. [قدیمی] قصه؛ حکایت؛ داستان: ◻︎ خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ: ۱۲۸).
-
شمت
لغتنامه دهخدا
شمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و ...
-
طبع
لغتنامه دهخدا
طبع. [ طَ ب ِ ] (ع ص ) هو طبعٌ طمعٌ؛ او زشتخوی ناکس طبیعت ریمناک است که شرم ندارد از زشتی وناکسی . (منتهی الارب ). دون همت . (منتخب اللغات ). || تیغ زنگارگرفته . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) : چاره ای نیست از تقریر شمه ای از آنچ طَبعِ طَبِعِ او بر آ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ انصاری مکنی به ابویحیی . یکی از مشاهیر تابعین و از اهالی مدینه . محدثین معروف مانند مالک و عیینه و اوزاعی شمه ای از احادیث شریفه را از وی نقل کرده اند. موثق بودن او متفق علیه است . وی در سنه ٔ 132 و بروایتی دیگر در سال...
-
گردن آور
لغتنامه دهخدا
گردن آور. [ گ َ دَ وَ ] (ص مرکب ) پهلوان . دلیر. شجاع : این کرمانی مردی بود ضخم و گردن آور... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). بگتغدی را فرمود هزار غلام گردن آورتر زره پوش را نزد من فرست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 587). غلامان گردن آورتر از مرگ خوارزم شاه شمه یاف...
-
نفحات
لغتنامه دهخدا
نفحات . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) بوهای خوش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ نَفحَة. رجوع به نفحة شود : ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الاسوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید. خاقانی .گوش هش دارید این اوقات رادرربائید اینچنین نفحات را. مولوی .نفحات صبح دانی به چه ...