کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمع و چراغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شمع مومی
دیکشنری فارسی به عربی
شمع
-
شمع ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
شمعة
-
شمع (درمعدن)
دیکشنری فارسی به عربی
دعامة
-
روشنایی شمع
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء الشموع
-
شمع کافوری
لهجه و گویش تهرانی
شمع مرغوب
-
candle jar
ظرف شمعدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ظرفی که در آن میتوان کشتها را در شرایط فشار بیشتر اکسیددوکربن گرمخانهگذاری کرد
-
شمع دان چند شاخه
دیکشنری فارسی به عربی
ثريا , شمعدان
-
جای شمع (درشمعدان)
دیکشنری فارسی به عربی
مقبس
-
میزان شدت نور برحسب تعداد شمع
دیکشنری فارسی به عربی
شمعة
-
جستوجو در متن
-
چراغ داشتن
لغتنامه دهخدا
چراغ داشتن . [ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) چراغ بکف داشتن . چراغ در دست داشتن . || چراغ گرفتن . چراغ پیش پای کسی داشتن . چراغ به راه کسی یا برای روشن داشتن پیش پای کسی بدست گرفتن : ره نمودن بخیر ناکس راپیش اعمی چراغ داشتن است . سعدی .شب ظلمت و بیابان ...
-
چراغ گل کردن
لغتنامه دهخدا
چراغ گل کردن . [ چ َ / چ ِ گ ُک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چراغ روشن کردن . (آنندراج ). ترقی کردن و زیاد شدن روشنی چراغ ، چه ترقی هر چیز را، گل کردن آن گویند. (فرهنگ نظام ) : شبی کز می چراغ حسن اوگل کرد دانستم که هم بلبل من سرگشته هم پروانه خواهم شد....
-
چراغدان
لغتنامه دهخدا
چراغدان . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) معروف است . (آنندراج ). مشکوة، و هر جائی که در آن چراغ گذارند تا از باد و باران محفوظ ماند. چراغ بره . (ناظم الاطباء). مسرجة. (منتهی الارب ) (تفلیسی ). مشکاة. (منتهی الارب ). جای چراغ : پروانه ٔ تو خلاص بخشداز دوده ...
-
چراغ
لغتنامه دهخدا
چراغ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) آلت روشنایی که انواع مختلف روغنی ، نفتی ، گازی و برقی آن بترتیب در جهان معمول بوده و هنوز هم در بعضی کشورها اقسام گوناگون آن مورد استعمال است . فتیله ای باشد که آنرا با چربی و روغن و امثال آن روشن کرده باشند. (برهان ) (آنندر...
-
چراغ پره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čerāqpare پروانه که گرد شمع و چراغ میپرد؛ چراغواسه.
-
پت پت
لغتنامه دهخدا
پت پت . [ پ ِ پ ِ ] (اِصوت ) حکایت صوت پیاپی فتیله ٔ چراغ گاه بآخر رسیدن روغن . جرِست چراغ و شمع میران . بانگ فتیله ٔ چراغ و شمع چون خاموش شدن خواهد. آواز فتیله ٔ چراغ چون روغن آمیخته به آب دارد یا روغن آن نزدیک به برسیدن است .- پت پت کردن (چراغ یاشم...