کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر کردن آوند را. (ازناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر کردن ظرف را. (از اقرب الموارد). || برافتادن غوره ٔخرمابن . || فشانده شدن...
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َ م َ ] (اِ) شمد. (یادداشت مؤلف ). نهالی منقش . (لغتنامه ٔ دیوان نظام قاری ) : به کتان و شمط برافرازیم علم از بام این کبود حصار. نظام قاری .خوشا آن شمطها و آن صاحبی هاکه آرند سوغات ما را صواحب . نظام قاری .قسم بداد به سی پاره ٔ درزیان شمطکه...
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َ م َ ] (ع اِ) سپیدی موی به سیاهی درآمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َ م َ ] (ع مص ) سپید سیاه موی شدن مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َم ْ / ش ِم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) توابل و دیگ افزار را گویند: قدر تسع شاة بشمطها؛ یعنی وسعت یک گوسفند با دیگ افزار دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تابل . ج ، شِماط، اشماط. (از اقرب الموارد). رجوع به شماط و تابل شود.
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشمط و شمطاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشمط و شمطاء شود.
-
واژههای همآوا
-
شمت
لغتنامه دهخدا
شمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و ...
-
شمت
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَّ) [ ع . شمة ] (اِ.) 1 - (مص م .) واحد شم : یکبار بوییدن . (اِ.) 2 - بوی اندک . 3 - مقدار کم ، اندک .
-
شمة
لغتنامه دهخدا
شمة. [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) واحد شم . (ناظم الاطباء). یک بار بوییدن . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به شم شود.
-
جستوجو در متن
-
اشماط
لغتنامه دهخدا
اشماط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَمط. توابل . (منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به شمط شود. ادویه ای که در گوارایی غذاها بکار می برند. (ناظم الاطباء).
-
اشمط
لغتنامه دهخدا
اشمط. [ اَ م َ ] (ع ص ) مرد سپیدسیاه موی . ج ، شُمط. (منتهی الارب ). مرد دومویه یعنی نیم پیر. (آنندراج ). نیم پیر. (دستوراللغة). آمیزه موی . دوموی . (زوزنی ) (تاج المصادر). مرد دوموی یعنی نیم پیر.دوموی . و انثی شَمْطاء. ج ، شُمْط. (مهذب الاسماء).
-
شماط
لغتنامه دهخدا
شماط. [ ش ِ ] (ع اِ) توابل . دیگ افزار: قدر تسع شاة بشماطها؛ دیگی که وسعت یک گوسپند با دیگ افزار آن دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به دیگ افزار، تابل ، توابل و شمط شود.
-
دومویه
لغتنامه دهخدا
دومویه . [ دُ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) آغاز سیاه و سپیدی موها. (ناظم الاطباء). دومو.- دومویه شدن ؛ شمط. اکتهال . آمیخته موی گشتن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دومو شود.