کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمشیر بازی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زخم شمشیر
لهجه و گویش تهرانی
زخم خطرناک:مگر ()خوردی!
-
مث شمشیر
لهجه و گویش تهرانی
تیز و برا
-
ضربه شمشیر
واژهنامه آزاد
یلمان.
-
گردن به شمشیر خاریدن
لغتنامه دهخدا
گردن به شمشیر خاریدن . [ گ َ دَ ب ِ ش َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اقرار کشته شدن به خود دادن باشد. (برهان ). اقرار به کشته شدن خود دادن . (آنندراج ). || کشته شدن : غرور جوانی بر آن آردت که گردن به شمشیر من خاردت .نظامی (از آنندراج ).
-
نوعی شمشیر پهن
دیکشنری فارسی به عربی
فاتورة
-
زرق وبرق دادن (شمشیر)
دیکشنری فارسی به عربی
لوح به
-
باهتزاز دراوردن (شمشیر وتازیانه)
دیکشنری فارسی به عربی
لوح به
-
شمشیر و خنجر
فرهنگ گنجواژه
اسلحه سرد.
-
شمشیر و نیزه
فرهنگ گنجواژه
اسلحه سرد.
-
صدای تصادم نیزه و شمشیر
دیکشنری فارسی به عربی
مشبک
-
جستوجو در متن
-
fence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حصار، دیوار، پرچین، شمشیر بازی، خاکریز، طارمی، چپر، خریدار مال دزدی، محجر، نرده کشیدن، پناه دادن، حفظ کردن، شمشیر بازی کردن، نرده دار کردن
-
fences
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نرده ها، حصار، دیوار، پرچین، شمشیر بازی، خاکریز، طارمی، چپر، خریدار مال دزدی، محجر، نرده کشیدن، پناه دادن، حفظ کردن، شمشیر بازی کردن، نرده دار کردن
-
fenced
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حصار، نرده کشیدن، پناه دادن، حفظ کردن، شمشیر بازی کردن، نرده دار کردن
-
تیغبازی
لغتنامه دهخدا
تیغبازی . (حامص مرکب ) با هم بازی کردن به شمشیر... و همچنین دوتیغه بازی کردن . (آنندراج ). شمشیربازی . نبرد کردن با شمشیر : کاینجا نه حدیث تیغبازی است دلالگییی به دلنوازی است . نظامی .سوسن ز سر زبان درازی شد در سر تیغ و تیغبازی . نظامی .داشت از تیغ و...
-
اترار
لغتنامه دهخدا
اترار. [ اِ ] (ع مص )بیوکندن . (زوزنی ). بیفکندن . افکندن . فکندن . انداختن . || انداختن دست را بزخم شمشیر. || بریدن . || دور کردن . دور انداختن کسی را از جای خود. || انداختن کودک چوب خود را بچوب دراز در بازی غوک چوب ، یعنی الک دولک : اَترّ الغُلام ا...