کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمشیر بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمشیر بازی
دیکشنری فارسی به عربی
سياج
-
واژههای مشابه
-
شُمشیر
لهجه و گویش بختیاری
šomšir شمشیر.
-
کته شمشیر
لغتنامه دهخدا
کته شمشیر. [ ک َت َ / ت ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. جلگه ای معتدل . سکنه آن 1210 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بنشن و چغندر. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
گیسوی شمشیر
لغتنامه دهخدا
گیسوی شمشیر. [ سو ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب منتهی الارب در ذیل کلمه ٔ کلب آرد: گیسوی شمشیر و بند آن . و در اقرب الموارد در ذیل همین کلمه آمده است : میخ قبضه ٔ شمشیر و به قولی خودذؤابه ٔ (گیسوی ) شمشیر. و شاید منظور رشته ها و منگله هایی...
-
گردنه ٔ شمشیر
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ شمشیر. [ گ َ دَ ن َ ی ِ ش َ ](اِخ ) گردنه ای است در راه کرمانشاه به نوسود میان گردنه ٔ کریوه و شمشیر، واقع در 119000گزی کرمانشاه .
-
دسته شمشیر
لغتنامه دهخدا
دسته شمشیر. [ دَ ت َ / ت ِ ش َ ] (اِ مرکب ) نام آلتی است که بدان تیر راست کنند و بعضی گفته که آن را به هندی بانک گویند و بدان تیر می تراشند. (غیاث ). || (با اضافه ) دستگیره ٔ شمشیر. قائم و قائمه ٔ سیف . مقبض . (دهار). و رجوع به دسته شود.
-
شمشیر زدن
لغتنامه دهخدا
شمشیر زدن . [ ش ِ / ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ زدن . کنایه از با شمشیر کشتن . جنگ کردن با شمشیر. (یادداشت مؤلف ). با شمشیر بریدن . (ناظم الاطباء). جلع. (دهار). سیف . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). معج .(منتهی الارب ). هک . (تاج المصادر بیهقی )...
-
شمشیر کشیدن
لغتنامه دهخدا
شمشیر کشیدن . [ ش ِ / ش َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آهیختن و شمشیر از غلاف برآوردن . (ناظم الاطباء). امتخاط. (منتهی الارب ): سل سیف ؛ بیرون آوردن شمشیر ازنیام حمله و جنگ را. حمله کردن با شمشیر. (یادداشت مؤلف ). آختن تیغ. تیغ از نیام برآوردن : عکس خو...
-
قائمه ٔ شمشیر
لغتنامه دهخدا
قائمه ٔ شمشیر. [ ءِ م َ / م ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دسته ٔ شمشیر. قبضه ٔ شمشیر.
-
نرم شمشیر
لغتنامه دهخدا
نرم شمشیر. [ ن َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) مجازاً، مرد سست . مبارز زبون . نرم آهن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نامرد. ترسنده . (فرهنگ خطی ) : سختی پنجه ٔ سیه شیران کوفته مغز نرم شمشیران . نظامی .پدر گرچه با قوت شیر بودبه کین خواستن نرم شمشیر بود.نظامی...
-
اهل شمشیر
لغتنامه دهخدا
اهل شمشیر. [ اَ ل ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب شمشیر. شمشیرزن . رزمجو. سپاهی . مقابل اهل قلم .
-
خنده ٔ شمشیر
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ شمشیر. [ خ َ دَ / دِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از خون ریختن . خنده ٔ تیغ. (آنندراج ).
-
کشیدن(شمشیر)
دیکشنری فارسی به عربی
دفعة
-
شمشیر ماهی
دیکشنری فارسی به عربی
سمک السيف