کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شمشه
/šemše/
معنی
وسیلهای چوبی یا فلزی چهارپهلو شبیه خطکش به درازای یک یا دو متر که در بنایی برای تراز کردن آجرها به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
bloom 3
شمشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] منشوری فولادی با مقطع منظم، به ضخامت 12 تا 40 سانتیمتر و طول 9 متر
-
شمشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ش ) (اِ.) ابزاری از جنس چوب یا فلز مانند خط کش به درازی یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها به کار رود.
-
شمشه
لغتنامه دهخدا
شمشه . [ ش ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) شوشه . شفشه . شمش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود. || ابزاری چوبین مانند خطکش به درازی یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها بکار رود. (فرهنگ فارسی معین ). چوبی چون سطاره ای بلند و بزرگ که بنایان بدان اندازه...
-
شمشه
لغتنامه دهخدا
شمشه . [ ش ُ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه سار. محصول عمده ٔ آنجا غلات ، حبوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
شمشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šemše وسیلهای چوبی یا فلزی چهارپهلو شبیه خطکش به درازای یک یا دو متر که در بنایی برای تراز کردن آجرها به کار میرود.
-
واژههای مشابه
-
شِمشه
لهجه و گویش تهرانی
چوب چارترش( برای صافکاری دیوار)
-
شمشه خیار
لغتنامه دهخدا
شمشه خیار. [ ش ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) شوشه خیار. خیار چنبر. خیار زه . خیار شمش . (یادداشت مؤلف ).
-
شمشه ملاط
لغتنامه دهخدا
شمشه ملاط. [ ش ِ ش َ / ش ِ م َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح بنایان ) قسمی شمشه که یک سوی لبه ٔ آن برجستگی سرتاسری دارد. (از یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
شِمشه
لهجه و گویش تهرانی
چوب چارترش( برای صافکاری دیوار)
-
جستوجو در متن
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ُ رُ ] (اِ) در اصطلاح بنایان ، گچ که بار اول بر دیوار زنند تا شمشه کنند. گچ اول که به دیوار زنند شمشه ٔ کاهگل را. (یادداشت مؤلف ).
-
طلاساز
لغتنامه دهخدا
طلاساز. [ طِ / طَ ] (نف مرکب ) طلاکار. || کیمیاگر : شود شمشه ٔ زر از این باده خس طلاساز را دردش اکسیر بس .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
tamper
رویهکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] دستگاهی مجهز به یک موتور ارتعاشدهنده و دو بازویی و یک شمشۀ چوبی به ابعاد دویست در هفتادوپنج میلیمتر و طولی برابر با سطح مقطع راه که از آن برای تسطیح و خروج هوا از داخل بتن و ایجاد شیب عرضی مناسب استفاده میشود