کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمشار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شمشار
/šemšār/
معنی
شاخههای تازه و نازک درخت شمشاد که زلف معشوق را به آن تشبیه کردهاند: ◻︎ فدای آن قد و زلفش که گویی / فروهشتهست از شمشاد شمشار (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمشار
لغتنامه دهخدا
شمشار. [ ش ِ ] (اِ) شاخه های کوچک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاخه های کوچک تازه راگویند که از درخت شمشاد برآید و برگ آن در نهایت سبزی ، لطافت و نزاکت باشد و از غایت نازکی میل به جانب زمین کند، لهذا شعرا آنرا به زلف خوبان تشبیه کرده اند. (برهان ) : ...
-
شمشار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شمشاد› (زیستشناسی) [قدیمی] šemšār شاخههای تازه و نازک درخت شمشاد که زلف معشوق را به آن تشبیه کردهاند: ◻︎ فدای آن قد و زلفش که گویی / فروهشتهست از شمشاد شمشار (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۲).
-
جستوجو در متن
-
شمشاد
واژگان مترادف و متضاد
شمشار، طبر، عنقر، کتم، مرزنگوش
-
شمشادبوی
لغتنامه دهخدا
شمشادبوی . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که بوی و عطر مرزنجوش دارد. شمشاد که امروز ما می شناسیم بوی ندارد؛ ولی مرزنجوش یکی از ریاحین است ،یعنی اسپرمها و معطر است که از اینجا می توان حدس زدکه شمشاد همانگونه که بعضی نوشته اند دو معنی دارد: شمشاد معروف و مرزن...
-
بقس
لغتنامه دهخدا
بقس . [ ب َ ق َ ] (ع اِ) درختی است که برگ و دانه آن به برگ و دانه ٔ مورد ماند یا درخت شمشاد است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). گز مازک . (فرهنگ فارسی معین ). بقش یا بقسیس . (ابن بیطار). از بقسین و یابقسلون یونانی است و اهل شام شمشار و...
-
شمشاد
لغتنامه دهخدا
شمشاد. [ ش َ /ش ِ ] (اِ) درختی همیشه سبز و چوب آن در غایت سختی و نرمی . (ناظم الاطباء). اسم فارسی بقس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از برهان ). بقس . بقسیس . (نشوءاللغة ص 96). درخت معروف که از چوب آن شانه ٔ موی سازند و محاسن و زلف را بدان شانه کنند. (ا...
-
لبیبی
لغتنامه دهخدا
لبیبی . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرای معروف اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است و مسعودسعد وی را اوستاد و سیدالشعرا خوانده در قصیدتی بمطلع:بنظم و نثر گر امروز افتخار سزاست مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست آنجا که گوید و مصراعی از لبیبی تضمین کند:بد...