کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمرنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شمرنده
/še(o)morande/
معنی
کسی که چیزی را میشمارد؛ شمارنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمرنده
لغتنامه دهخدا
شمرنده . [ ش ِ / ش ُ م َ/ م ُ رَ دَ / دِ ] (نف ) شمارنده . حساب کننده . (یادداشت مؤلف ). شمارگیر. رجوع به شمارنده و شمردن شود.
-
شمرنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] še(o)morande کسی که چیزی را میشمارد؛ شمارنده.
-
جستوجو در متن
-
مغتنم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) غنیمت گیرنده ، غنیمت شمرنده .
-
شمر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: še(o)mar (بن مضارعِ شمردن) ‹شمار› še(o)mor ۱. = شمردن۲. شمرنده؛ شمارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ستارهشمر، روزشمر.
-
محتقر
لغتنامه دهخدا
محتقر. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتقار. کسی که بنظر خواری و فرومایگی مینگرد. (ناظم الاطباء). خرد و کوچک شمرنده کسی را. خرد و خوار شمرنده کسی را. (آنندراج ).
-
مستجفی
لغتنامه دهخدا
مستجفی . [ م ُت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجفاء. درشت و سخت شمرنده ٔ چیزی . (منتهی الارب ). رجوع به استجفاء شود.
-
مستحرم
لغتنامه دهخدا
مستحرم . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحرام . حرام شمرنده . (اقرب الموارد). رجوع به استحرام شود.
-
مسترخص
لغتنامه دهخدا
مسترخص . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرخاص . ارزان خواهنده . || ارزان شمرنده . (منتهی الارب ).
-
مستضعف
لغتنامه دهخدا
مستضعف . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استضعاف . ضعیف شمرنده . (اقرب الموارد). رجوع به استضعاف شود.
-
متقال
لغتنامه دهخدا
متقال . [ م ُ ت َ قال ل ] (ع ص ) کم شمرنده . (آنندراج ). آن که کم و اندک می پندارد. (ناظم الاطباء).
-
مستهجن
لغتنامه دهخدا
مستهجن . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) قبیح و زشت شمرنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهجان شود.
-
مستهش
لغتنامه دهخدا
مستهش . [م ُ ت َ هَِ ش ش ] (ع ص ) سبک و خفیف شمرنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استهشاش شود.
-
مستهیث
لغتنامه دهخدا
مستهیث . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) کثیر و زیاد شمرنده عطا را. || فاسد و تباه کننده مالی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به استهاثة شود.
-
مستهین
لغتنامه دهخدا
مستهین . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تحقیرکننده و استهزاکننده و سبک شمرنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهانة شود.