کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمذ
لغتنامه دهخدا
شمذ. [ ش َ ] (ع مص ) آبستن گردیدن ناقه پس دم را دروا داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). مصدر بمعنی شماذ. (ناظم الاطباء). رجوع به شماذ شود. || برداشتن شتر دنبال را. (المصادر زوزنی ). || برداشتن ازار را. || گشن یافتن خرمابن . (منته...
-
شمذ
لغتنامه دهخدا
شمذ. [ ش َ م َ ] (اِ) شمد. نان سفید. (ناظم الاطباء). نان سفیدنیکو و به عربی خبز. (از برهان ). رجوع به شمد شود. || لاجوردرنگ . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
-
شمذ
لغتنامه دهخدا
شمذ. [ ش ُم ْم َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شامذ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شامذ شود.
-
واژههای همآوا
-
شمز
لغتنامه دهخدا
شمز. [ ش َ ] (مص ، اِمص ) نفرت نفس از چیزی که ناخوش دارد آنرا. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوری کردن از چیزی به سبب ناخوش داشتن آن . (از اقرب الموارد).
-
شمظ
لغتنامه دهخدا
شمظ. [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن سخن نرم را با سخن درشت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برانگیختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نرم جنبانیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آم...
-
جستوجو در متن
-
شمد
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) = شمذ: نان سفید نیکو.
-
شموذ
لغتنامه دهخدا
شموذ. [ ش ُ ] (ع مص ) شمذ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آبستن گردیدن ناقه پس دم دروا داشتن . (آنندراج ). رجوع به شمذ شود.
-
شمد
لغتنامه دهخدا
شمد. [ ش َ م َ ] (اِ) شمذ. جنسی از نان نیکو و فراخ و سپید بود. (لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ اوبهی ). در عربی سمید و سمیذ آمده بمعنی درمک و عثمانیان سِمِت گویند و گمان میکنم شمذ اصل این دو کلمه ٔ فارسی و ترکی باشد. مصحف سمد است . اسدی شعر رودکی را یک جا ...
-
شماذ
لغتنامه دهخدا
شماذ. [ ش َ ] (ع مص ) آبستن گردیدن ماده شتر و دم خود را دروا داشتن . و رجوع به شمذ شود. || برداشتن ازار خود را. || گشن یافتن خرمابن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پر کردن زن شرم خود را به پاره ٔ رکوی تا زهدان وی بیرو...
-
شامذ
لغتنامه دهخدا
شامذ. [ م ِ ] (ع ص ) ناقه ٔ آبستن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ج ، شوامذ. || خرمابن گشن یافته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) کژدم و عقرب . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، شوامذ و شُمَّذ.