کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َ م َ ] (ع اِ) سپیدی موی به سیاهی درآمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َ م َ ] (ع مص ) سپید سیاه موی شدن مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش َم ْ / ش ِم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) توابل و دیگ افزار را گویند: قدر تسع شاة بشمطها؛ یعنی وسعت یک گوسفند با دیگ افزار دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تابل . ج ، شِماط، اشماط. (از اقرب الموارد). رجوع به شماط و تابل شود.
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشمط و شمطاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشمط و شمطاء شود.
-
جستوجو در متن
-
جزء
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاره، تکه، قطعه ۲. شمه ۳. عنصر ≠ کل
-
نَفْحَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شمه اي - وقعه اي (اصلش به معني باد مختصري است که با يک وزش قطع مي شود)
-
اندک
واژگان مترادف و متضاد
اقل، انگشتشمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، قلیل، کم، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز ≠ افزون
-
بو
واژگان مترادف و متضاد
۱. رایحه، ریح، شمه، شمیم، عطر، نفحه، نکهت ۲. امید، آرزو ۳. بادا، باشد
-
آغوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آغُز› 'āqu(o)z شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آنها تا سه روز دوشیده میشود؛ شیرماک؛ فله؛ شمه؛ فرشه؛ زهک.
-
خوشگلک
لغتنامه دهخدا
خوشگلک . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ل َ ] (ص مصغر) با خوشگلی اندک . آنکه در او شمه ای از جمال است . (یادداشت مؤلف ).
-
خلاصه
واژگان مترادف و متضاد
اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز ≠ تفصیل
-
کم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقل، اندک، اندکاندک، انگشتشمار، خفیف، شمه، قلت، قلیل، مزجات، معدود، ناچیز، ناقص ۲. چندی، مقدار ≠ زیاد، قلیل، کثیر ۳. کیف
-
شمت
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَّ) [ ع . شمة ] (اِ.) 1 - (مص م .) واحد شم : یکبار بوییدن . (اِ.) 2 - بوی اندک . 3 - مقدار کم ، اندک .
-
کارستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kārestān ۱. کار بزرگ و برجسته.۲. [قدیمی] محل کار؛ کارگاه.۳. [قدیمی] قصه؛ حکایت؛ داستان: ◻︎ خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ: ۱۲۸).
-
شمت
لغتنامه دهخدا
شمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و ...