کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمة
لغتنامه دهخدا
شمة. [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) واحد شم . (ناظم الاطباء). یک بار بوییدن . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به شم شود.
-
واژههای مشابه
-
شمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندک، جزء، خلاصه، کم ۲. بو، شمیم
-
شمه
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَّ) [ ع . شمة ] (اِ.) 1 - بوی خوش . 2 - اندک ، کم .
-
شمه
فرهنگ فارسی معین
(ش مَ) (اِ.) 1 - اولین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشند. 2 - سرشیر.
-
شمه
لغتنامه دهخدا
شمه . [ ش َم ْ م َ / م ِ ] (ع اِ) بوی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). مطلق بوی باشد خواه بوی گل و خواه بوی چیزدیگر. (از برهان ). || بوی خوش . (ناظم الاطباء). عطر. بوی دلاویز. (یادداشت مؤلف ) : شمه ٔ خلق توست آنک او را... سوزنی .ای امیری که شم...
-
شمه
لغتنامه دهخدا
شمه . [ ش ِ م َ / م ِ ] (اِ) سرشیر. قیماق . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری ). سرشیر. (فرهنگ فارسی معین ). || اولین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشند و غلظتی دارد. کال . || شیری که بخودی خود و بدون دوشیدن از پستان ب...
-
شمه
لغتنامه دهخدا
شمه . [ ش ِ م ِ / ش ِم ْ م ِ ] (اِ) چربی شیر و پنیر. (ناظم الاطباء). چربی سرشیر و چربی پنیر و ماست . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
شمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šeme ۱. سرشیر؛ چربی شیر.۲. نخستین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشیده شود؛ آغوز؛ فرشه؛ فله.
-
شمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَمَّة] šemme ۱. مقدار کمی از چیزی کم؛ اندک.۲. [قدیمی] بوی اندک.
-
شَمَّه
لهجه و گویش بختیاری
šamma شنبه.
-
شمه
واژهنامه آزاد
خوابیدن پرندگان هنگام غروب
-
واژههای همآوا
-
شمت
لغتنامه دهخدا
شمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و ...
-
شمت
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَّ) [ ع . شمة ] (اِ.) 1 - (مص م .) واحد شم : یکبار بوییدن . (اِ.) 2 - بوی اندک . 3 - مقدار کم ، اندک .