کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شمان
/šamān/
معنی
۱. هراسان.
۲. آشفته و پریشان: ◻︎ ازآن ملک را نظام و زاین عهد را بقا / وزآن دوستان به فخر و زاین دشمنان شمان (عنصری: ۳۴۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمان
لغتنامه دهخدا
شمان . [ ش َ ] (نف ) گریان و نوحه کنان . ناله و زاری کنان . (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). بانگ و غریو کننده . (فرهنگ فارسی معین ) : زآن ملک را نظام و از این عهد را بقازآن دوستان به فخر و از این دشمنان شمان . عنصری .|| ترسیده ....
-
شمان
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (ص فا.) 1 - هراسان و بانگ کننده . 2 - رمنده . 3 - آشفته ، پریشان .
-
شمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šamān ۱. هراسان.۲. آشفته و پریشان: ◻︎ ازآن ملک را نظام و زاین عهد را بقا / وزآن دوستان به فخر و زاین دشمنان شمان (عنصری: ۳۴۴).
-
جستوجو در متن
-
شمنان
لغتنامه دهخدا
شمنان . [ ش َ م َ ] (ص ) کسی که به سبب دویدن یا تشنگی و بار برداشتن نفس به تنگی زند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). بانگ و نعره ٔ دمادم باشد از تشنگی و غیره . (فرهنگ اوبهی ). اما به این معنی مصحف شمان است . (حاشیه ٔ برهان )....
-
رمان
لغتنامه دهخدا
رمان . [ رَ ] (نف ) ترسو و هراسان و گریزان . (ناظم الاطباء). شمان . (از برهان قاطع). رمنده . در حال رمیدن . رجوع به رمیدن شود : بیابانی از وی رمان دیو و شیرهمه خاک شخ و همه ره کویر. فردوسی .رمان دید از او نامداران خویش بر آنسان که بیند رخ گرگ میش . ف...
-
نظام
لغتنامه دهخدا
نظام . [ ن ِ ] (ع اِ) رشته ٔ مروارید و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رشته ٔ جواهر. (غیاث اللغات ). رشته ای که لؤلؤ و جز آن را بدان درکشند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ،نُظُم . || واسطه ٔ نظم و آراستگی . (یادد...
-
بقا
لغتنامه دهخدا
بقا. [ ب َ ] (ع اِمص ) زیست و زندگانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). ماندن در جهان . ضد فنا. (آنندراج ). باقی ماندن . (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (زوزنی ). بماندن . (مؤید الفضلاء). عمر و رجوع به بقاء شود : در دار فنا اهل...