کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمام
لغتنامه دهخدا
شمام . [ ش َم ْ ما ] (ع اِ) نوعی از خربزه ٔ کوچک که خطهای سرخ و سبز و زرد دارد و بسیار خوشبو و به فارسی دستنبوی گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دستنبو. شمامه . (یادداشت مؤلف ). دستنبویه است . (اختیارات بدیعی ). رجوع به مترادفات کلمه...
-
شمام
لغتنامه دهخدا
شمام . [ ش ِ] (ع مص ) مُشامَّة. (ناظم الاطباء). همدیگر را بوییدن . || جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نظر کردن . (منتهی الارب ). || نزدیک شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به مشامة شود.
-
شمام
لغتنامه دهخدا
شمام . [ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت . سکنه ٔ آن 1040 تن . آب آن از رودخانه ٔ شمام . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، بنشن ، برنج و لبنیات است . تابستان به ییلاق شمام در 4 هزارگزی آبادی می روند و در آبان ماه برمی گردند. (ا...
-
واژههای مشابه
-
ابنی شمام
لغتنامه دهخدا
ابنی شمام . [ اِ ن َ ش َ ] (اِخ ) دو رأس و قله ٔ کوه شمام .
-
جستوجو در متن
-
درداب
واژگان مترادف و متضاد
دستنبو، دستنبویه، شمام
-
ابناشمام
لغتنامه دهخدا
ابناشمام . [ اِ ش َ ] (اِخ ) نام دو قله ٔ کوه شمام .
-
عرضان
لغتنامه دهخدا
عرضان . [ ع ِ ] (اِخ ) دو وادی است در یمامة یکی عرض شَمام است و دیگری عرض حَجر. رجوع به معجم البلدان شود.
-
شمامة
لغتنامه دهخدا
شمامة. [ ش َم ْ ما م َ ] (ع اِ) شمام . دستنبو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
عروی
لغتنامه دهخدا
عروی . [ ع َرْ وا ] (اِخ ) فلاتی است در شَمام ، و گویند آن آبی است ازآن ِ بنی ابی بکربن کلاب . و نیز آن را کوهی در دیار ربیعةبن عبداﷲبن کلاب وکوهی در دیار خثعم دانسته اند. (از معجم البلدان ).
-
دستبویه
لغتنامه دهخدا
دستبویه . [دَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از خربوزه است . (آنندراج ). دستنبو. (ابن الندیم ). نوعی از خربزه ٔ کوچک و مدور مخطط با پوستی نهایت نازک و گوشتی چون گرمک و معطر. دستنبو. دستنبویه . خراسانی . لُفّاح . شمام . شمامة. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رج...
-
ثغاریر
لغتنامه دهخدا
ثغاریر. (ع اِ) درداب . شمامه . دستنبویه . کچری . و بلغت اهل شام شمام خوانند و به فارسی دستنبو و به اصفهانی دستنبویه . (اختیارات بدیعی ). و آن نوعی از خربزه ٔکوچک است در نهایت خوش خط و خالی و خوش بوئی بوئیدن آن دماغ را گرم کند و سُده بگشاید. (برهان قا...
-
دست انبویه
لغتنامه دهخدا
دست انبویه . [ دَ اَم ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) دست انبو. دست انبوی . دستنبویه . گلوله ای باشد مرکب از عطریات که آنرا بجهت بوئیدن بر دست گیرند و به عربی شمامه خوانند. (برهان ). گویا به معنی هر چیز معطر که به دست دارند بوئیدن را. (یادداشت هر مرحوم دهخد...
-
دستنبوی
لغتنامه دهخدا
دستنبوی . [ دَ تَم ْ ] (اِ مرکب ) دست انبوی . دستنبویه . دستنبو. شمام . شمامه . گلوله ای که از اقسام عطریات سازند و پیوسته در دست گیرند. آنچه از لخلخه و خوشبوی که آن را به دست توان گرفت . (برهان ). دستبوی . (معارف بهاء ولد ص 127). رجوع به دستنبو و دس...