کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شماع
/šammā'/
معنی
شمعریز؛ شمعساز؛ شمعفروش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شماع
لغتنامه دهخدا
شماع . [ ش َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) کسی که شمع می سازد و شغل وی ساختن شمع است . (ناظم الاطباء). آنکه شمعها را بسازد. (آنندراج ). شمعریز. موم ریز. (یادداشت مؤلف ) : سوخت دل از غم شماع به جان می کوشیم همچو شمعیم که با روغن خود می جوشیم . سیفی (ازآنندراج )...
-
شماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [منسوخ] šammā' شمعریز؛ شمعساز؛ شمعفروش.
-
واژههای مشابه
-
علی شماع
لغتنامه دهخدا
علی شماع . [ ع َ ی ِ ش َم ْ ما ] (اِخ ) (درویشعلی ...) وی طبیب بود و شعر نیز می سرود. و میرعلیشیر شرح حال او را با ابیاتی از اشعارش نقل کرده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 323 از مجالس النفائس ترکی میرعلیشیر نوائی ج 3 ص 83 و 257).
-
عمانویل شماع
لغتنامه دهخدا
عمانویل شماع . [ ؟ ش َم ْ ما ] (اِخ ) مخلصی . وی کشیش بود و در سال 1202 هَ .ق . در دمیاط از اعمال مصر درگذشت . او راست : قطف الازهار فی علم الذمة و الاسرار. (از معجم المؤلفین ).
-
عمر شماع
لغتنامه دهخدا
عمر شماع . [ ع ُ م َ رِ ش َم ْ ما ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمود شماع حلبی شافعی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به زین الدین . محدث ، فقیه ، اخباری و ادیب بود. وی در حدود سال 880 هَ .ق . متولد شد (برخی سال ولادت او را 848 هَ .ق . نوشته اند). سفرهایی به مد...
-
واژههای همآوا
-
شماء
لغتنامه دهخدا
شماء. [ ش َم ْ ما ] (ع ص ) مؤنث اشم ، زن بلندبینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اشم شود.
-
جستوجو در متن
-
عمر شافعی
لغتنامه دهخدا
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی شماع . رجوع به عمر شماع شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی شماع . ملقب به زین الدین . رجوع به عمر شماع شود.
-
موم گر
لغتنامه دهخدا
موم گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) موم ساز. شمعساز. شماع . (ناظم الاطباء). موم ریز. موم ساز. شماع . شمعریز. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موم ریز و شماع شود.
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَح َ ] (اِخ ) عمربن احمد شماع . رجوع به عمر... شود.
-
موم ریز
لغتنامه دهخدا
موم ریز. (نف مرکب ) ریزنده ٔ موم . موم ریزنده . آنکه ریختن شمع پیشه دارد. آنکه به ساختن شمع اشتغال ورزد. شماع .(از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موم گر و شماع شود.
-
عمر حلبی
لغتنامه دهخدا
عمر حلبی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ل َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر شماع شود.