کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ستاره شمار
لغتنامه دهخدا
ستاره شمار. [ س ِ رَ / رِ ش ُ ] (نف مرکب ) آنکه ستاره شمرد. منجم . اخترشناس . ستاره شناس . رجوع به ستاره شمر شود. || شب زنده دار : هنوز با منی و از نهیب رفتن توبروز وقت شمارم بشب ستاره شمار.؟
-
شمار کردن
لغتنامه دهخدا
شمار کردن . [ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )شمردن . حساب کردن . شمارش کردن . محاسبه . برشمردن . حساب . (یادداشت مؤلف ). عد. (منتهی الارب ) : چو گنجور با شاه کردی شماربه هر بدره بودی درم ده هزار. فردوسی .ز دینار و از گوهر شاهوارکس آنرا ندانست کردن شمار. فرد...
-
شمار گرفتن
لغتنامه دهخدا
شمار گرفتن . [ ش ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شمردن . آمار گرفتن . شمارش کردن . برشمردن . حساب کردن . به حساب رسیدن . تعداد کردن . (از یادداشت مؤلف ) : کسی کو بدیهات گیرد شمارفزون آید از گردش روزگار. فردوسی .یکی نامه با هدیه ٔ شاهوارکه آنرا نشاید گرفتن...
-
غریب شمار
لغتنامه دهخدا
غریب شمار. [غ َ ش ُ / ش ِ ] (ن مف مرکب ) در عداد غربا : می دان که جان ز روی شناسان آن سراست .مشمارش از غریب شماران این سرا. خاقانی .رجوع به غریب اشمار شود.
-
انگشت شمار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'angoštšomār ۱. [مجاز] کم؛ اندک؛ معدود.۲. آنچه تعدادش از عدد انگشتان دست بیشتر نباشد.
-
بی شمار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bišomār بسیار؛ بیاندازه؛ بیحساب؛ بیمر.
-
لقمه شمار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] loqmešo(e)mār ۱. آنکه لقمههایی را که مهمان به دهان میگذارد بشمارد.۲. [مجاز] بخیل؛ خسیس: ◻︎ لقمه مستان ز دست لقمهشمار / کز چنان لقمه داشت لقمان عار (اوحدی: ۵۳۶).
-
colony counter
پَرگَنهشمار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ابزاری برای شمارش پرگنهها در محیط کشتی که دارای صفحهای روشن و شفاف است و به بخشهای کوچکتر با مساحت معین تقسیم شده است
-
count
شمار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تعداد کل رویدادهای یونشی ثبتشده در بازۀ زمانی معین در آشکارساز هستهای
-
edition, tirage (fr.)
شمار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] تعداد نسخههای یک متن چاپی در هر نوبت چاپ
-
atomicity 2
شمار اتم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تعداد اتمهای یک مولکول شیمیایی
-
charge population
شمارِ بار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] بار الکتریکی خالص روی اتمی معین در یک مولکول که ازنظر تجربی قابل اندازهگیری اما با تعریف میتوان آن را مشخص کرد
-
acceptance number
شمار پذیرفتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] رقم قابلقبول اقلام معیوب در یک دسته کالا
-
background count
شمار زمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] میزان پرتوزایی ناشی از چشمههایی غیر از چشمۀ مورد اندازهگیری
-
gene number
شمار ژن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] کل تعداد ژنهای موجود در ژنگان یک موجود زنده