کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمارش پذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمارش پذیر
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للعد
-
واژههای مشابه
-
شمارش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أحصي
-
شمارش آراء
دیکشنری فارسی به عربی
إحصاءُ الأصْواتِ
-
coincidence counting
شمارش همفرود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] روشی برای شمارش ذرات که در آن تابشهای ناخواسته یا زمینه را با استفاده از فرود همزمان ذرات بر روی دو آشکارساز، محدود یا حذف کنند
-
غیر قابل شمارش
دیکشنری فارسی به عربی
لايحصي
-
واحد شمارش انسان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nefar / tâ طاری: nefar / tâ طامه ای: nefar /tâ طرقی: nefar کشه ای: nefar / tâ نطنزی: nefar / tâ
-
واحد شمارش دام
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâ طاری: tâ طامه ای: duna / tâ طرقی: raɂs کشه ای: raɂs / tâ نطنزی: duna / tâ
-
واحد شمارش گیاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâ طاری: tâ طامه ای: duna / tâ طرقی: tâ کشه ای: tâ نطنزی: duna / tâ
-
به شمارش آورد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَأي
-
colony forming unit counting method
روش شمارش واحد پَرگَنهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] هریک از دو روش شمارش ریزاندامگانها که در آنها با توجه به نوع اندامگان، شمارش یا برحسب مقدار کل یاختهها یا برحسب یاختههای زنده صورت میگیرد
-
جستوجو در متن
-
countable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمردنی، شمارش پذیر
-
تقسیم
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بخش. یکی از چهار کنش بنیادین شمارش (چهار عمل اصلی حساب) است که در آن شماره ای را بر شمارۀ دیگر می بخشند (بخش می کنند). "تقسیم کردن" به پارسی می شود "بخشیدن" یا "بخش کردن". "علامت تقسیم" به پارسی می شود "نشانۀ بخش" ی...
-
دانش
لغتنامه دهخدا
دانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه . فضل . ادب . (صراح ). علم . حکمت . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در ...