کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمارش همفرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شمارش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أحصي
-
شمارش آراء
دیکشنری فارسی به عربی
إحصاءُ الأصْواتِ
-
شمارش پذیر
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للعد
-
غیر قابل شمارش
دیکشنری فارسی به عربی
لايحصي
-
واحد شمارش انسان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nefar / tâ طاری: nefar / tâ طامه ای: nefar /tâ طرقی: nefar کشه ای: nefar / tâ نطنزی: nefar / tâ
-
واحد شمارش دام
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâ طاری: tâ طامه ای: duna / tâ طرقی: raɂs کشه ای: raɂs / tâ نطنزی: duna / tâ
-
واحد شمارش گیاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâ طاری: tâ طامه ای: duna / tâ طرقی: tâ کشه ای: tâ نطنزی: duna / tâ
-
به شمارش آورد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَأي
-
colony forming unit counting method
روش شمارش واحد پَرگَنهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] هریک از دو روش شمارش ریزاندامگانها که در آنها با توجه به نوع اندامگان، شمارش یا برحسب مقدار کل یاختهها یا برحسب یاختههای زنده صورت میگیرد
-
جستوجو در متن
-
چندان
لغتنامه دهخدا
چندان . [ چ َ ] (ق مرکب )مقداری باشد مجهول و غیرمعین . (برهان ). مقدار نامعین و نامعلوم . (ناظم الاطباء). || گاهی بجای لفظ آنقدر استعمال میکنند. (از برهان ). آن مقدار. (رشیدی ). بمعنی آن مقدار است ، همانطوریکه «چندین » بمعنی این مقدار میباشد. (از انج...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ، ق ) وسط. (ترجمان القرآن جرجانی ). به معنی وسط و میان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جعشم . (منتهی الارب ). بین . میان . وسط هرچیز. میان چیزی . قسمت وسطی آن چیز. (از یادداشت مؤلف ). وسط (در مکان ). وسط جایی .میان . آن قسمت ا...
-
کس
لغتنامه دهخدا
کس . [ ک َ] (اِ) مردم باشد، چه کسی مردمی و ناکسی نامردمی را گویند. (برهان ). آدمی . شخص . تن . فرد. (یادداشت مؤلف ). مردم . (از آنندراج ) (انجمن آرا) (یادداشت مؤلف ). شخص . مرد. نفر. آدمیزاد. (ناظم الاطباء). مطلق آدمی . (آنندراج ) : به چشمت اندر با...
-
پرداختن
لغتنامه دهخدا
پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن...