کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شماردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شماردن
/šo(e)mārdan/
معنی
= شمردن
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: شمارد
بن حال: شمار
دیکشنری
deem
-
جستوجوی دقیق
-
شماردن
لغتنامه دهخدا
شماردن . [ ش ُ دَ ] (مص ) شمردن . شماره کردن . شمریدن . شماریدن . تعداد کردن . احصاء. تعداد. حصر. (یادداشت مؤلف ) : زین پیش همی روز شمردی گه آن بودگاه است که اکنون قدح باده شماری . فرخی .که گر زین سو بدان در بنگرد مردبدان سو در زمین بشمارد ارزن . من...
-
شماردن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص م .) نک شمردن .
-
شماردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی، لازم) ‹شماریدن› šo(e)mārdan = شمردن
-
واژههای مشابه
-
نفس شماردن
لغتنامه دهخدا
نفس شماردن . [ ن َ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لحظات را گرامی داشتن . دم را غنیمت دانستن : دم بی نفس تو برنیارم در خدمت تو نفس شمارم . نظامی .|| نفس کسی را شماردن ؛ به دقت مراقب حال او بودن . از مریض و رنجور به شدت مراقب حال او بودن . از مریض و رنجور به ...
-
فرصت شماردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) وقت را غنیمت داشتن ، فرصت را از دست ندادن .
-
جستوجو در متن
-
پر جبرئیل،صدای پر جبرئیل
لهجه و گویش تهرانی
پول. صدای شماردن پول
-
بشماردن
لغتنامه دهخدا
بشماردن . [ ب ِ ش ُ دَ / ب ِ دَ ] (مص مرکب ) شماردن . حساب کردن . رجوع به شمردن و شماردن شود.
-
شمریدن
لغتنامه دهخدا
شمریدن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص ) شمردن . شماردن . شماریدن . (یادداشت مؤلف ).شمار کردن . رجوع به شمردن ، شماردن و شماریدن شود.
-
بشمار آمدن
لغتنامه دهخدا
بشمار آمدن . [ ب ِ ش ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحساب آمدن . در عداد قرار گرفتن . اعتداد. (منتهی الارب ). و رجوع به شمار و شمردن و شماردن شود.
-
بشمار آوردن
لغتنامه دهخدا
بشمار آوردن . [ ب ِ ش ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) شمردن . اعتداد.(منتهی الارب ) (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). احتساب . (ترجمان القرآن ). و رجوع به شمار و شمردن و شماردن شود.
-
بشمارکرده
لغتنامه دهخدا
بشمارکرده . [ ب ِش ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) محسوب : اجتماع بشمارکرده ، یعنی اجتماع محسوب در اختلاف منظر. (التفهیم ص 216). و رجوع به شمار و شمردن و شماردن شود.
-
نفس شمردن
لغتنامه دهخدا
نفس شمردن . [ ن َ ف َ ش ِ / ش ُ م ُ دَ ] (مص مرکب ) نفس کسی راشمردن ؛ حساب دقایق عمر او را داشتن . سخت مراقب و نگران حال و کار او بودن . او را به شدت تحت نظر و مراقبت داشتن . لحظه ای از کار او غفلت نکردن : که گیتی همی بر تو بر بگذردزمانه نفس را همی ب...
-
شماریدن
لغتنامه دهخدا
شماریدن .[ ش ُ دَ ] (مص ) تعداد کردن و شمردن . حساب کردن . شمار کردن . اندازه کردن . (ناظم الاطباء). حساب کردن . (آنندراج ). شمردن : پس چون لیث علی را به بغداد بردند و سبکری خویشتن را از جمله ٔ بندگان مقتدر شمارید. (تاریخ سیستان ). || شمرده شدن . حسا...