کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شلی
مترادف و متضاد
رخوت، سستی، نرمی، وارفتگی
دیکشنری
flabbiness, flaccidity, hitch, hobble, lameness, laxity, limp, limpness, looseness, relaxation, slack, softness, wobbliness
-
جستوجوی دقیق
-
شلی
واژگان مترادف و متضاد
رخوت، سستی، نرمی، وارفتگی
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش َ ] (حامص ) از کار بازماندن دست و پا. شل شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شَل شود.
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش ِ ] (اِخ ) پرسی بیش . شاعر غزلسرای انگلیسی (1792-1822م .). وی در خانواده ای نجیب و معروف به جهان آمد و کودکی بشاش و سبکروح بود. بخشی از تعلیمات او را پدرش به عهده داشت و بخش دیگر را ادواردز کشیش متعهد بود. مادرش نیز برای او اشعار انگلیسی می...
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 285 تن . آب آن از چشمه ٔ معروف سفیدرود. محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات . صنایع دستی زنان شال ، گلیم و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیره ٔ بخش گیلان شهرستان شاه آباد. آب آنجا از رودخانه ٔ دیره . محصول عمده ٔآنجا غلات و پنبه و ذرت و لبنیات . تابستان حدود هوکانی و درکه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش ُ ] (اِخ ) (اِبرام ) یکی از بازیگران تآترهای روی حوضی و مظهر بی عرضگی و ننری و بچه ننه بودن و تنبلی و بیکارگی است . این «پرسوناژ» معمولاً با «سیاه » روی صحنه می آید. سر و وضع و لباسش از باطنش خبرمی دهد. معمولاً گیوه یا کفش هایش پیش پای او م...
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش ُ ] (حامص ) حالت و چگونگی شل .
-
شلی
دیکشنری فارسی به عربی
تهاون , فترة الهدوء
-
واژههای مشابه
-
شُلی
لهجه و گویش تهرانی
آدم بی حال،دختر بی بند وبار /شخصیت آدم تنبل در نمایش عروسکی
-
myoparesis
ماهیچهشُلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ضعف عضلاتی همراه با کاهش قوام ماهیچه
-
شلی زبان
دیکشنری فارسی به عربی
لثغة
-
شُل شُلی
فرهنگ گنجواژه
سست،شلی، تنبل.
-
شُلی نیش
لهجه و گویش تهرانی
خنده سبک