کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلنگ زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شلنگ و تخته
فرهنگ گنجواژه
پرش و دو. شلنگ تخته انداختن.
-
جستوجو در متن
-
خطوة واسعة
دیکشنری عربی به فارسی
گام هاي بلند برداشتن , با قدم پيمودن , گشادگشاد راه رفتن , قدم زدن , قدم , گام , شلنگ زدن
-
strode
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استراحت، گشاد گشاد راه رفتن، گام های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، قدم زدن، شلنگ زدن، راه رفتن
-
stride
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گام های بلند برداشتن، گام، قدم، گشاد گشاد راه رفتن، با قدم پیمودن، قدم زدن، شلنگ زدن، راه رفتن
-
strides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گام ها، گام، قدم، گشاد گشاد راه رفتن، گام های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، قدم زدن، شلنگ زدن، راه رفتن
-
lops
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوپز، تلاطم، هرس کردن، با تنبلی حرکت کردن، سرشاخه زدن، چیدن، زدن، شلنگ برداشتن، شاخه های خشک را زدن، دست یا پای کسی را بریدن
-
lop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لپ، تلاطم، هرس کردن، با تنبلی حرکت کردن، سرشاخه زدن، چیدن، زدن، شلنگ برداشتن، شاخه های خشک را زدن، دست یا پای کسی را بریدن
-
شذب
دیکشنری عربی به فارسی
تلا طم , متلا طم شدن , شاخه هاي خشک را زدن , هرس کردن , چيدن , زدن (موي وغيره) , دست ياپاي کسي را بريدن , باتنبلي حرکت کردن , شلنگ برداشتن
-
تخته زدن
لغتنامه دهخدا
تخته زدن . [ ت َ ت َ / ت ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پنبه را حلاجی کردن باشد. (برهان ). بمعنی پنبه زدن نوشته اند و ظاهراً تصحیف پخته زدن به بای فارسی است ، چرا که پخته بمعنی پنبه آمده است . (آنندراج ). || رسم نصاری است که هنگام پرستش به ضرب و اصول ...
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت ِ ل ِ] (اِ) زدن انگشت باشد بر دف و دایره و امثال آن . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)(از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) : آنجاکه بچرخ است مه از ضرب تلنگ آتش زند از شوق در آن راه شلنگ رفتیم و رسیدیم و گرفتیم به چ...
-
گلبام
لغتنامه دهخدا
گلبام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان ) (جهانگیری ) : صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرندگوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. خاقانی (دیوان ...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) بم . تار بم را گویند و آن تار گنده باشد که در سازها بندند. (برهان قاطع). سیم تار بم را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). سیم طنبور که صدای غیر زیر دارد و آن را بم گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). رودستبر که بتازیش بم ّ گویند. (شرفنامه ٔ منیری )....
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...
-
پا
لغتنامه دهخدا
پا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به پائید....