کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلفیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شلفیه
/šalfiy[y]e/
معنی
۱. فرج زن.
۲. (اسم، صفت) زن بدکار و فاحشه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلفیه
فرهنگ فارسی معین
(شَ یِّ) [ فا - ع . ] (اِ.) فرج زن .
-
شلفیه
لغتنامه دهخدا
شلفیه . [ ش َ ی َ / ی ِ ] (اِ) شرم زن .(از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج )(از انجمن آرا) (از برهان ). رجوع به شلفه و شلفینه شود. || نام دو تن هرزه کار که در قوت شهوانی مشهور بوده اند. (آنندراج ) (انجمن آرا) : شد ز جان شلفیه غلام او ر...
-
شلفیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] šalfiy[y]e ۱. فرج زن.۲. (اسم، صفت) زن بدکار و فاحشه.
-
واژههای مشابه
-
الفیه شلفیه
لغتنامه دهخدا
الفیه شلفیه .[ اَ ی َ ش َ ی َ ] (اِخ ) در غیاث اللغات و فرهنگ نظام به همین شکل بدون واو عطف آمده است ولی اغلب فرهنگها با واو نقل کرده اند. رجوع به الفیه و شلفیه شود.
-
الفیه و شلفیه
لغتنامه دهخدا
الفیه و شلفیه . [ اَ ی ی َ وَ ش َ ی ی َ ] (اِخ ) بتخفیف یاء و تشدید آن ، کتابی است از حکیم ازرقی شاعر، که آن را برای پادشاه نیشابور طغان شاه پسر خواهر طغرل سلجوقی تألیف کرد آنگاه که وی بضعف باه مبتلا شده بود تا وی از آن کتاب بهره مند شود، وکتاب مزبو...
-
جستوجو در متن
-
سکسی
واژگان مترادف و متضاد
۱. شهوی، جاذبهجنسی، شهوتانگیز ۲. الفیه، شلفیه، پورنو
-
شلفینه
لغتنامه دهخدا
شلفینه . [ ش َ / ش ُ ن َ / ن ِ ](اِ) شلفه . (ناظم الاطباء). شرم زنان را گویند و به ضم اول هم گفته اند. (آنندراج ) (برهان ). بمعنی شلفیه است . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شلفه و شلفیه شود.
-
pornography
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پورنوگرافی، نوشته شهوت انگیز، الفیه و شلفیه، نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
-
الفیه
لغتنامه دهخدا
الفیه . [ اَ ی َ / ی ی َ ] (اِ) بمعنی الفینه . (فرهنگ جهانگیری ). آلت مردی . (برهان قاطع). آلت تناسل . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). کنایه از آلت تناسل . (از غیاث اللغات ). در اصطلاح رندان کنایه از قضیب و ذَکَر. (غیاث اللغات ). شاید لفظ مذکور مخفف الفی...
-
شلف
لغتنامه دهخدا
شلف . [ ش َ ] (ص ، اِ) زن فاحشه و بدکار. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). زن بدکار و همانا شلفیه از این مأخوذ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). زن بدکار و فاحشه . روسپی . (فرهنگ جهانگیری ) : ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف سبلت به دست آن جلب کس فروش ...
-
باه
لغتنامه دهخدا
باه . (ع اِ) شهوت . پشت پری . (شرفنامه ٔ منیری ). پشت شهوت افزائی . (آنندراج ). شهوت را گویند که آب پشت و کمر است . مردی . (یادداشت مؤلف ). شهوت و منی . (ناظم الاطباء). آب نشاط : ز عکس آتش تیغت ز بیم بگریزدبسان زیبق از اصلاب دشمنان تو باه . (تاج الم...
-
ازرقی
لغتنامه دهخدا
ازرقی . [ اَ رَ ] (اِخ ) هروی ابوبکر زین الدین بن اسماعیل الورّاق الازرقی الهروی . پدر وی اسماعیل ورّاق معاصر فردوسی بود و فردوسی هنگام فرار از سلطان محمود غزنوی چون بهرات رسیدبخانه ٔ او نزول کرد و مدت ششماه در منزل او متواری بود. از بعض ابیات او معل...