کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلغمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلغمی
لغتنامه دهخدا
شلغمی . [ ش َ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به شلغم . (یادداشت مؤلف ). || به شکل شلغم . شلجمی . (یادداشت مؤلف ).- کلاه شلغمی ؛ نوعی کلاه مدور مشابه شکل شلغم : در هر وصله ٔ زمین هنگامه ای بود مثل نخلبندان بارهای دولت و مسخرگان کلاه روباه و طاس بازان عرقچین...
-
جستوجو در متن
-
napiform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپریف، شلجمی، شلغمی شکل
-
شلمی
لغتنامه دهخدا
شلمی . [ ش َ ل َ ] (ص نسبی ) شلغمی . منسوب به شلم . منسوب به شلغم . (یادداشت مؤلف ) : شلمی آش میپزد بی بی .خاقانی .
-
گرمک
فرهنگ فارسی معین
(گَ مَ) (اِ.) 1 - نوعی خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل به زرد می باشد. شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است . معمولاً نرم تر از خربزه ولی بی مزه تر از آن است . 2 - باقلای در آب جوشانیده .
-
لفتی
لغتنامه دهخدا
لفتی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به لفت . شلغمی . || (اِ) لفتیه . شلغم با. آش شلغم : کاچیش و زیر و رشته نایب لفتی حاجب هریسه دربان . فخرالدین منوچهر.|| قنبیط بری (دزی ).
-
عدسی
لغتنامه دهخدا
عدسی . [ ع َ دَ سی ی ] (ص نسبی ، اِ) غذائی است که میپزند : اگرْت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی که در تنور نهندت هریسه یا عدسی . ناصرخسرو.|| نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و هر یک از آن دو قوس بزرگتر از نصف دائ...
-
قعبل
لغتنامه دهخدا
قعبل . [ ق َ ب َ] (ع اِ) کناره و گوشه ٔ چیزی . || کاسه ای که در آن شیر نهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد درشت خوی و برکنده شده و درشت . (منتهی الارب ). المتقلع الجلف . (اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی است سپیدرنگ . (منتهی الارب ). در قامو...
-
کلم
لغتنامه دهخدا
کلم . [ ک َ ل َ ] (اِ) از جمله حویجی است که در آشها کنند و آن دو نوع می باشد، رومی و غیره . بهترین آن رومی است و آن به دستار عربان و عمامه ٔ زهدفروشان ماند. (برهان ). معروف است و به اصفهانی قمریت و به یونانی قرنبا و قرنبو و به سریانی کرنبی و کرنبا و ...
-
گزر
لغتنامه دهخدا
گزر. [گ َ زَ ] (اِ) سانسکریت گجر ، محتملاً از پارسی ناشی شده زیرا در یکی از مآخذ طبی متأخر آمده ... و اشیر یا کاشیر در لهجه ٔ قره قلپق (روسیه ) نیز به اغلب احتمال از همین لغت فارسی است . در پشتو گجرا و در گیلکی گزر . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب آن...
-
شلغم
لغتنامه دهخدا
شلغم . [ ش َ غ َ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل و مأکول ولذیذ و بیشتر در آشها داخل کنند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که دارای ریشه ٔ غده ای محتوی مواد ذخیره ای می باشد. نباتی است دوساله ، یعنی در سال دوم کشت گل میدهد. برگهای...
-
کرفس
لغتنامه دهخدا
کرفس . [ ک َ رَ ] (اِ) کلفس . کرسب . کرسف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) . اجمود. (یادداشت مؤلف ). رستنیی باشد که از آن ترشی سازند یعنی در میان سرکه اندازند و خورند و گویند تخم آن شهوت مردان و زنان را برانگیزاند و از این جهت است که زنانی را که بچه شیر ده...