کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شل،شلیته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری از محال مغان . (ناظم الاطباء).
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ / ش َل ل ] (از ع ، ص ) کسی که با دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی نباشد. شیشله . (ناظم الاطباء). کسی که دست و پای او حرکت نتواند کرد. (غیاث ). آنکه از پای لنگد. آنکه دست یا پای او تباه شده اس...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َل ل ] (ع مص ) راندن و دفع نمودن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راندن شتران را و دفع نمودن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || سبک دوختن جامه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش ِ ] (اِ) نیزه ٔ کوچک که گاه دو پره و سه پره سازند و یک دسته ٔ آنرا که عبارت از پنج یا ده عدد باشد بر دست گیرند و یک یک به جانب دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). نیزه ٔ کوچک . (غیاث )....
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش ُ ] (ص ) نرم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل محکم . مقابل سفت . هر چیز سست و نرم . (آنندراج ) (از انجمن آرا) (غیاث ) (از برهان ). که سختی و صلابت ندارد، چنانکه گل و موم و جز آن : نیست عالی سندی بهر فضیلت امروزغیر دستار بزرگ و کمر...
-
شل
دیکشنری عربی به فارسی
عدم تحرک , مرض سل
-
شل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šal ران؛ ران انسان یا حیوان.
-
شل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: شلّ] šal[l] ویژگی کسی که پا یا دستش معیوب و ازکارافتاده باشد: ◻︎ برو شیر درنده باش ای دغل / مینداز خود را چو روباه شل (سعدی۱: ۸۸).
-
شل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] šel نیزۀ کوتاه؛ زوبین.
-
شل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šol ۱. نرم؛ سست.۲. آبکی.۳. ویژگی شخص سست؛ ضعیف؛ تنبل.
-
شل
دیکشنری فارسی به عربی
طليق , عرجة , فترة الهدوء , قماش السحيف , متداعي , متساهل , متهدل
-
شل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šol طاری: šol طامه ای: šol طرقی: šol کشه ای: šol نطنزی: šol
-
شل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šal / lang طاری: šal طامه ای: šal طرقی: šal کشه ای: šal نطنزی: šal
-
شَل
لهجه و گویش بختیاری
šal شَل، لَنگ.
-
شُل
لهجه و گویش تهرانی
چیز نرم و سست