کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شل
/šal/
معنی
ران؛ ران انسان یا حیوان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چلاق، لنگ
فعل
بن گذشته: شل گرفت
بن حال: شل گیر
دیکشنری
cripple, bum, limp, floppy, soft, lame, rocky, shaky, slackly, thin, watery, weak, wobbly
-
جستوجوی دقیق
-
شل
واژگان مترادف و متضاد
چلاق، لنگ
-
شل
واژگان مترادف و متضاد
۱. نرم، وارفته، ول ۲. گلولای، گل ۳. رها، ول ≠ سفت
-
شل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) کسی که دست یا پایش ناقص باشد.
-
شل
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (ص .)1 - نرم . 2 - وارفته . 3 - سست . 4 - آبکی . ؛ ~ کن سفت کن درآوردن کنایه از: دستورهای متضاد دادن یا اعمال متناقض کردن .
-
شل
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) نیزة کوتاه .
-
شل
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و موزه و یراق زین اسب نهاده بدوزند به جهت خوش آیندگی .
-
شل
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) ران ، ران انسان یا حیوان .
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ ] (اِ) پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و یراق زین اسب و جز آن ازبرای خوش آیندگی بدوزند و بعضی از یراق اسب را نیز به آن دوزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). پوستی را نازک کرده ملون به الوان مختلف کنند و بر رویهای کفش ...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری از محال مغان . (ناظم الاطباء).
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ / ش َل ل ] (از ع ، ص ) کسی که با دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی نباشد. شیشله . (ناظم الاطباء). کسی که دست و پای او حرکت نتواند کرد. (غیاث ). آنکه از پای لنگد. آنکه دست یا پای او تباه شده اس...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َل ل ] (ع مص ) راندن و دفع نمودن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راندن شتران را و دفع نمودن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || سبک دوختن جامه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش ِ ] (اِ) نیزه ٔ کوچک که گاه دو پره و سه پره سازند و یک دسته ٔ آنرا که عبارت از پنج یا ده عدد باشد بر دست گیرند و یک یک به جانب دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). نیزه ٔ کوچک . (غیاث )....
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش ُ ] (ص ) نرم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل محکم . مقابل سفت . هر چیز سست و نرم . (آنندراج ) (از انجمن آرا) (غیاث ) (از برهان ). که سختی و صلابت ندارد، چنانکه گل و موم و جز آن : نیست عالی سندی بهر فضیلت امروزغیر دستار بزرگ و کمر...
-
شل
دیکشنری عربی به فارسی
عدم تحرک , مرض سل
-
شل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šal ران؛ ران انسان یا حیوان.