کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
splitting
شقه کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایند نصف کردن لاشه از قسمت تیرۀ پشت
-
شقه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) دوپاره کردن .
-
شقه کردن
لغتنامه دهخدا
شقه کردن . [ ش ِ ق ْ / ش َق ْ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دو نیم کردن . نصف کردن . دونیمه ساختن . (یادداشت مؤلف ). دوپاره کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تو مرا با شمشیر شقه میکنی ؟ آنکه مرا شقه بکند هنوز به دنیا نیامده است . (امیر ارسلان چ محجوب ...
-
شقه بند
لغتنامه دهخدا
شقه بند. [ ش َ ق َ / ق ِ ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی از سلاح اسب . (ناظم الاطباء).
-
شقه شقه کردن پیکره امت اسلامی
دیکشنری فارسی به عربی
تشريط جسد الأمة الإسلامية
-
middle cutting
نیمشقه کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایند بریدن یک شقه به دو نیمه
-
واژههای همآوا
-
شغه
لغتنامه دهخدا
شغه . [ ش َ غ َ / غ ِ ] (اِ) شاخه ٔ درخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). و رجوع به شغ شود. || قرن و شاخ جانوران . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || پینه و ستبری که در دست و پا از کار کردن و راه رفتن بسیار بهم رسد. (ازناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس ...
-
شقح
لغتنامه دهخدا
شقح . [ ش َ / ش ُ ] (ع اِمص )قبحاً و شقحاً؛ زشتی باد بر او. (ناظم الاطباء). هر دو به یک معنی یا از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قبح . قباحت . شقاحت . (یادداشت مؤلف ).
-
شقح
لغتنامه دهخدا
شقح . [ ش ِ ] (ع اِ) شقح الکلب ؛ کون سگ و کنج دهان آن . ج ، اشقاح الکلاب . (ناظم الاطباء).
-
شقح
لغتنامه دهخدا
شقح . [ش َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). معرب از شکستن .- امثال : لاشقحنک شقح الجوز بالجندل . (یادداشت مؤلف ).|| برداشتن سگ پای خود را تا بول کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (...
-
شغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شغر، شوغه، شوغ› [قدیمی] šaqe ۱. پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار پیدا میشود.۲. پینه و آبله که بهسبب راه رفتن بسیار در پا ایجاد میشود: ◻︎ همی دوم به جهان اندر از پی روزی / دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان (عسجدی: مجمعالفرس: شغه).
-
شُقَّه
لهجه و گویش بختیاری
šoqqa دسته کوچکى از مو که بانوان و دوشیزگان جلوى صورت آویزند yei šoqqa mi>:یک دسته مو> .
-
شُقه
لهجه و گویش تهرانی
ریسه، دسته، رشته مو،لاخ
-
جستوجو در متن
-
تشريط جسد الأمة الإسلامية
دیکشنری عربی به فارسی
شقه شقه کردن پيکره امت اسلامي