کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شقة
معنی
اپارتمان , تخت , پهن , مسطح
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شقة
لغتنامه دهخدا
شقة. [ ش ِق ْ ق َ ] (ع اِ) پاره ای از چوب و تخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پاره ای از عصا و جامه و جز آن که به درازا شکافته شده باشد. (منتهی الارب ) (از فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)....
-
شقة
لغتنامه دهخدا
شقة. [ ش ُق ْ ق َ ] (ع اِ) شقة شاقة؛ سختی بسیار سخت .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : نیوشنده ای نیز کآن می شنیدهم از شقه ٔکار شد ناپدید. نظامی .|| شقةالباب ؛ نیمه ٔ در. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نیمه ٔ چیزی . (منتهی الار...
-
شقة
لغتنامه دهخدا
شقة. [ش ِ ق ْ / ش ُق ْ ق َ ] (ع اِمص ) شقه . بُعد و دوری . || (اِ) ناحیه . || جهتی که مسافر قصد آنرا دارد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مسافت بعید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || راهی که طی آن ...
-
شقة
دیکشنری عربی به فارسی
اپارتمان , تخت , پهن , مسطح
-
واژههای مشابه
-
شقه
واژگان مترادف و متضاد
پاره، تکه، نصف، نیم، نیمه
-
شقه
فرهنگ فارسی معین
(شَ قَّ یا قُِ) [ ع . شقة ] (اِ.) پاره ای از چیزی .
-
شقه
لغتنامه دهخدا
شقه . [ ش َ / ش ُ ق َ / ق ِ ] (اِ) به گمان من به ضم شین و فتح قاف است و فارسی است و صورتی از شوخ است . (یادداشت مؤلف ). پینه ٔ دست و پای آدمی که از کار کردن و راه رفتن بهم رسیده و سخت شده باشد. (از ناظم الاطباء) (برهان ) (از آنندراج ). شقه . شوغ . ش...
-
شقه
لغتنامه دهخدا
شقه . [ ش َق ْ / ش ِق ْ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) از شقّة عربی و یا معرب از شاخه و شاخ ، پاره . پارچه : یک شقه ٔ گوشت ؛ یعنی نیم گوسفند یا گاو کشته و مانند آنها که پوست کنده از درازا به دو نیم کرده باشند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شِقَّه شود.
-
شقه
لغتنامه دهخدا
شقه . [ ش ِق ْ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) پاره و قطعه از کاغذ و پارچه و جز آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاغذ. (غیاث ) : طغراکش این مثال مشهوربر شقه چنان نبشت منشور. نظامی .- شقه ٔ کاغذ ؛ قطعه ٔ کاغذ. صفحه ٔ کاغذ : چو بر شقه ٔ کاغذ آمد عبیرشد اندام کا...
-
شقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شِقَّة] ša(e)qqe نیمۀ چیزی؛ نیمۀ هرچیز که بهدرازا شکافته شده باشد؛ نیمۀ شکافتهشده.〈 شقه کردن: (مصدر متعدی) کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن.
-
شقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شقَّة] [قدیمی] šoqqe ۱. بعد؛ دوری.۲. سفر دور.۳. مسافت دورودراز.۴. ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد.۵. راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد.۶. (اسم مصدر) مشقت؛ سختی و دشواری.
-
شُّقَّةُ
فرهنگ واژگان قرآن
پرمشقّت و سختي (در عبارت "وَلَـکِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ ﭐلشُّقَّةُ "منظور ،راه طولاني و پرمشقت تا ميدان نبرد تبوک مي باشد)
-
شقه
دیکشنری فارسی به عربی
اقطع
-
شُقَّه
لهجه و گویش بختیاری
šoqqa دسته کوچکى از مو که بانوان و دوشیزگان جلوى صورت آویزند yei šoqqa mi>:یک دسته مو> .