کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفیعا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شفیعا
/šafi'ā/
معنی
۱. (هنر) در خوشنویسی، نوعی خط شکسته.
۲. نام خوشنویسی که خط شکسته را خوب مینوشته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفیعا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šafieā) (شفیع + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به شفیع؛ ← شفیع ؛ به علاوه نام نوعی خط فارسی (شکسته نویسی) منسوب به شفیعا (خوشنویسِ معروف عهد صفوی) .
-
شفیعا
لغتنامه دهخدا
شفیعا. [ ش َ ] (اِ) نوعی از خط فارسی است . (آنندراج ). نوعی خط شکسته منسوب به شفیعا، خوشنویس معروف عهدصفویه . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفیعا شود.
-
شفیعا
لغتنامه دهخدا
شفیعا. [ ش َ ] (اِخ ) یا میرزا شفیعا هراتی . نام یکی از خوشنویسان خط شکسته . (ناظم الاطباء). درباره ٔ او و میرزا حسن از لحاظ خوشنویسی گفته اند: اثنان لا ثالث لهما. (از فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 635). میرزا شفیعا ملقب به پیشوا، از مردم هرات بود ...
-
شفیعا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] šafi'ā ۱. (هنر) در خوشنویسی، نوعی خط شکسته.۲. نام خوشنویسی که خط شکسته را خوب مینوشته.
-
جستوجو در متن
-
رضی خراسانی
لغتنامه دهخدا
رضی خراسانی . [ رَ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) میرزا رضی فرزند شفیعا. رجوع به رضی (رضی خراسانی میرزا...) شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اصفهانی (میرزا...). از همطرحان (؟) شفیعا اثر بوده در سنه ٔ 1132 هَ . ق . از این جهان رحلت نموده . او راست :چاره زمی کن دل افسرده راگرم نگه دار هواخورده را.بی وعده آمد امشب آن مرهم دل ریش همچون گلی که آید در غیر موسم خویش .(صبح...
-
موحد
لغتنامه دهخدا
موحد. [ م ُ وَح ْ ح ِ ] (اِخ ) طالقانی نامش شفیعا یا ملاشفیع و عالمی عامل و عارفی کامل بود نیاکانش از طالقان آمده در اصفهان سکونت گرفتند. و او در هشتادسالگی بدانجا درگذشت . از اشعار اوست :آن شوخ که عشق را هوس می داندبلبل با زاغ هم نفس می داندگفتا که ...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) حافظ خادم علی داماد قادر علیخان خوش نویس . در قصبه ٔ کیتهل توطن داشت و خط نسخ و نستعلیق و شفیعا و شکسته خوب مینگاشت . حافظ کلام الهی بوده و جاده ٔ شاعری فارسی و اردو می پیموده . از اوست :خواب بر زانوی دلدار تمناست مرااز خدا طالع ...
-
درویش
لغتنامه دهخدا
درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب وشهرت عبدالمجید طالقانی خطاط مشهور است . وی در خط شکسته مانند میرعماد در نستعلیق استاد بوده است و این خط را به پایه ای رسانید که تاکنون کسی بدان نتوانسته است برسد. هدایت در مجمع الفصحاء (ج 2 ص 445) درباره ٔ او گوید: وی در ...
-
منکسر
لغتنامه دهخدا
منکسر. [ م ُ ک َ س ِ ] (ع ص )شکننده . (غیاث ). شکسته شونده . (آنندراج ). شکسته و قابل شکستن و شکننده و سست و ناتوان . (ناظم الاطباء).- خط منکسر ؛ خط شکسته ، در مقابل خط مستقیم .- || خط شکسته واضع آن شفیعا، و درویش پیروی او کند. (روضات ذیل ترجمه ٔ ظال...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...