کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شفیع
/šafi'/
معنی
۱. کسی که برای دیگری خواهش عفو یا کمک بکند؛ خواهشگر؛ شفاعتکننده.
۲. (حقوق) صاحب شفعه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پایمرد، دخیل، شافع، شفاعتگر، فریادرس، میانجی، واسطه
دیکشنری
intermediary
-
جستوجوی دقیق
-
شفیع
فرهنگ نامها
(تلفظ: šafie) (عربی) آن که تقاضای عفو و بخشش گناه کسی را از دیگری میکند ، شفاعت کننده ، شفاعتگر.
-
شفیع
واژگان مترادف و متضاد
پایمرد، دخیل، شافع، شفاعتگر، فریادرس، میانجی، واسطه
-
شفیع
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) شفاعت کننده ، پایمرد.
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (اِخ ) جدعبدالعزیزبن الملک مقری . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دوغائی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (اِخ ) عباس بن رضا عباسی . از نقاشان نامی ایران است که در هندوستان بوده و آثار و تابلوهای فراوانی از وی درآن سرزمین باقی است . (یادداشت مؤلف ). وی پسر رضا عباسی نقاش و مینیاتوریست نامی دوره ٔ صفویه بود که درنیمه ٔ دوم قرن یازدهم هجری م...
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (اِخ ) مازندرانی . از رجال ایران در نیمه ٔ اول قرن 13 هجری بود. فتحعلی شاه صدارت خود را پس از حاجی ابراهیم بدو محول کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- شفیعالامم ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (از ناظم الاطباء).- شفیعالعصاة فی العرصاة ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (ناظم الاطبا...
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش ُ ف َ ] (اِخ ) ابوصالح بن اسحاق محدث محتسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شفیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: شُفعاء] šafi' ۱. کسی که برای دیگری خواهش عفو یا کمک بکند؛ خواهشگر؛ شفاعتکننده.۲. (حقوق) صاحب شفعه.
-
واژههای مشابه
-
شَفِيعٍ
فرهنگ واژگان قرآن
هميشه شفاعت کننده (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معني تک بکار ميرود ، در حقيقت شخصي که متوسل ، به شفيع ميشود نيروي خودش به تنهائي براي رسيدنش به هدف کافي نيست ، لذا نيروي خود را با نيروي شفيع گره ميزند ، و در نتيجه آنرا دو ...
-
چشمه شفیع
لغتنامه دهخدا
چشمه شفیع. [ چ َ م َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 24 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 9 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاهان واقع است . تپه ماهور و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش...
-
حسن آباد شفیع
لغتنامه دهخدا
حسن آباد شفیع. [ ح َ س َ دِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. در 12 هزارگزی خاور نیشابور. کویر شوره زار و سکنه ٔ آن 77 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایر...