کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفهي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شفهي
معنی
زباني , شفاهي , دهاني , از راه دهان
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفهي
دیکشنری عربی به فارسی
زباني , شفاهي , دهاني , از راه دهان
-
واژههای مشابه
-
شفهی
لغتنامه دهخدا
شفهی . [ ش َ ف َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به شفة. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). لبی . (ناظم الاطباء). و رجوع به شفوی و شفة شود.
-
جستوجو در متن
-
دهانی
دیکشنری فارسی به عربی
شفهي
-
از راه دهان
دیکشنری فارسی به عربی
شفهي
-
زبانی
دیکشنری فارسی به عربی
شفهي , شفوي
-
شفاهی
دیکشنری فارسی به عربی
شفهي , شفوي
-
شفوی
لغتنامه دهخدا
شفوی . [ ش َ ف َ وی ی ] (ع ص نسبی ) شفهی . منسوب به شفة یعنی لبی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شفة و شفهی و شَفَوی ّ و شَفَویّة شود.
-
شفهیة
لغتنامه دهخدا
شفهیة. [ ش َ ف َ هی ی َ ] (ع ص نسبی ) شفهی . لبی .(ناظم الاطباء). شفوی . و رجوع به شفوی و شفهی شود.- الحروف الشفهیة ؛ حروف شفهیة، سه حرف «ب » و «م » و «ف »است . (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
شفی
لغتنامه دهخدا
شفی . [ ش َ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به شفة. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). لبی . (ناظم الاطباء). و رجوع به شفوی و شفهی و شفهیة شود.
-
شفوی
لغتنامه دهخدا
شفوی . [ ش َ ف َ وی ی ] (ع ص نسبی ) لبی . از لب . لبی و منسوب به لب . (ناظم الاطباء). منسوب به شفة که به معنی لب است ، چون شفت در اصل شفة بوده ، ها را در حالت نسبت به واو بدل کرده شفوی گویند چنانکه منسوب به شهر غزنه را غزنوی گویند، و در صراح و منتخب ...
-
حروف ذلق
لغتنامه دهخدا
حروف ذلق . [ ح ُ ف ِ ذُل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروفی که از طرف زبان و لب درآید و آن شش حرف است ، سه تای آنها ذلقیه است : ل ، ر، ن ، و سه تای دیگری شفهی باشند: ب ، ف ، م . (تاج العروس از ابن سیده و صاغانی و ابن جنی ). رجوع به حروف ذلاقه شود.
-
شفة
لغتنامه دهخدا
شفة. [ ش َ / ش ِ ف َ ] (ع اِ) لب ، و اصل آن شفوة یا شفهة بوده است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لب . (ناظم الاطباء) (دهار). لب . تثنیه ، شفتان و شفتین . ج ، شِفاه . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).لب ، و تقدیراً اصل آن شَفَه ْ است و تاء حذف گردیده ...