کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شفه
/šafe/
معنی
لب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفه
فرهنگ فارسی معین
(شَ فَ یا فِ) [ ع . شفة ] (اِ.) لَب .
-
شفه
لغتنامه دهخدا
شفه . [ ش َ ف َ/ ف ِ ] (از ع ، اِ) شفة. شَفَه ْ. لب : شفه ٔ علیا؛ لب زبرین . شفه ٔ سفلی ؛ لب زیرین . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شَفَه ْ و شفة شود.
-
شفه
لغتنامه دهخدا
شفه . [ ش َ ف َه ْ ] (ع اِ) اصل شفة بمعنی لب . (از اقرب الموارد). رجوع به شفة شود.
-
شفه
لغتنامه دهخدا
شفه . [ ش َف ْه ْ ] (ع مص ) زدن لب کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || مشغول کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ). مشغول گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ): نحن نشفه علیک المرتع والماء؛ ای نشغله ...
-
شفه
لغتنامه دهخدا
شفه . [ ش ِ ف َه ْ ] (ع اِ) لب . ج ، شِفاه . (ناظم الاطباء). رجوع به شفة شود.
-
شفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شفَة، جمع: شِفاه] (زیستشناسی) [قدیمی] šafe لب.
-
واژههای مشابه
-
شفة
لغتنامه دهخدا
شفة. [ ش َ / ش ِ ف َ ] (ع اِ) لب ، و اصل آن شفوة یا شفهة بوده است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لب . (ناظم الاطباء) (دهار). لب . تثنیه ، شفتان و شفتین . ج ، شِفاه . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).لب ، و تقدیراً اصل آن شَفَه ْ است و تاء حذف گردیده ...
-
شفة
لغتنامه دهخدا
شفة. [ ش َف ْ / ش ِف ْ ف َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شف [ ش َ / ش ِف ف ] .(ناظم الاطباء). افزون شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به شف شود. || کم گردیدن (از اضداد است ). (منتهی الارب ). || سود کردن . (منتهی الارب ).
-
شفة
دیکشنری عربی به فارسی
لب , لبه , کنار , طاقت , سخن , بيان , لبي , با لب لمس کردن
-
ذات شفة
لغتنامه دهخدا
ذات شفة. [ت ُ ش َف َ] (ع اِ مرکب ) کلمه : کلّمته فما رَد علی ّ ذات شفة؛ با وی گفتم و او یک کلمه پاسخ نکرد یا هیچ نگفت .
-
بنت شفة
لغتنامه دهخدا
بنت شفة. [ ب ِ ت ُ ش َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) کلام . کلمه . (از المرصع). رجوع به بنت الشفة شود.
-
جستوجو در متن
-
شفاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَفَة و شِفَة] [قدیمی] šefāh = شفه
-
با لب لمس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شفة