کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شفت
/šaft/
معنی
۱. (زیستشناسی) میوۀ گوشتدار، مانند هلو و زردآلو.
۲. [قدیمی] ناهموار؛ ناتراشیده.
۳. (اسم) [قدیمی] ستبر؛ گنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
crooked
-
جستوجوی دقیق
-
شفت
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (ص .) 1 - ستبر، ناهموار. 2 - در اصطلاح گیاه شناسی میوة گوشتدار مانند: هلو، شفتالو، زردآلو.
-
شفت
لغتنامه دهخدا
شفت . [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . مرکز آن قصبه ٔ شفت است که روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. قسمت جنوب دهستان کوهستانی و قسمت شمال آن جلگه و مستور از جنگل . از 47 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل یافته و جمعیت آن در...
-
شفت
لغتنامه دهخدا
شفت . [ ش َ ] (اِخ ) نام قریه ای از گیلان که در آنجا ظروف مانند کاسه و حقه ومرتبان کاشی نیک سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). قصبه ٔمرکز دهستان شفت واقع در نه هزارگزی جنوب شرقی فومن .روزهای دوشنبه بازار...
-
شفت
لغتنامه دهخدا
شفت . [ ش َ / ش ِ ] (ص )خم و کج و ناراست و ناهموار. (ناظم الاطباء) (از برهان ). چیز کج و ناهموار. (آنندراج ) (انجمن آرا). || مرد نادان و ابله ، و در آذربایجان بدین معنی به فتح استعمال کنند. (آنندراج ) (از انجمن آرا).
-
شفت
لغتنامه دهخدا
شفت . [ ش َ ف َ] (ع اِ) لب . (غیاث اللغات ). لب مردم و شفة یکی ، و اصل آن شفوة یا شفهة و مصغر آن شُفَیهَة و جمع آن شِفاء و شَفَوات است . (آنندراج ). و رجوع به شفة شود.
-
شفت
لغتنامه دهخدا
شفت . [ ش ِ ] (اِمص ) تراوش خون و ریم و زرداب از زخم . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا).
-
شفت
لغتنامه دهخدا
شفت . [ ش ُ ] (ص ) ممسک و بخیل . (ناظم الاطباء) (برهان ). بخیل . (آنندراج ).
-
شفت
لغتنامه دهخدا
شفت .[ ش َ ] (ص ) فربه و سمین و لحمی و گنده و ستبر و ضخیم . (از برهان ) (ناظم الاطباء). فربه و گنده . (از فرهنگ جهانگیری ). || کم بها و ارزان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). چیز کم بها. (انجمن آرا). || مفت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (ا...
-
شفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šaft ۱. (زیستشناسی) میوۀ گوشتدار، مانند هلو و زردآلو.۲. [قدیمی] ناهموار؛ ناتراشیده.۳. (اسم) [قدیمی] ستبر؛ گنده.
-
واژههای مشابه
-
drupe, stone fruit, drupaceous fruit
شَفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] میوۀ گوشتی ناشکوفایی که دانۀ منفرد آن درون یک درونبَر سُفت محصور است * مصوب فرهنگستان اول
-
شِفْتَ
لهجه و گویش گنابادی
shefta در گویش گنابادی یعنی گلی که لگد شده و آماده استفاده است ، رسیده ، شیرین شده ، پی ریزی ساختمان ، آماده کردن مصالح ساختمان جهت استفاده و بکارگیری در ساختمان سازی ، محلول سِفت
-
شِفت
لهجه و گویش بختیاری
šeft گیج، مَنگ.
-
شفت محله
لغتنامه دهخدا
شفت محله . [ ش َ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گسگرات بخش صومعه سرا از شهرستان فومن . سکنه ٔ آن 171 تن . آب آن ازرودخانه شاندرمن است . محصول عمده برنج ، توتون و مختصر ابریشم میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).