کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعلهزنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
flaming, flambage
شعلهزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] مواجهۀ مختصر شیء با داغترین قسمت شعله بهمنظور سترونسازی سطح آن
-
واژههای مشابه
-
شعله زنی
دیکشنری فارسی به عربی
شعلة ضويية
-
شعله
فرهنگ نامها
(تلفظ: šoele) (عربی) زبانهی آتش ، بخش گرم و نورانی آتش .
-
شعله
واژگان مترادف و متضاد
بارقه، جرقه، زبانه، سعیر، شراره، شرر، لهب، لهیب، وراغ
-
شعله
فرهنگ واژههای سره
اخگر، فروزینه
-
flame
شعله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] موج داغ و درخشان ناشی از واکنش در محیطی گازی که واکنشگرها به آن وارد و محصولات از آن خارج میشوند
-
شعله
فرهنگ فارسی معین
(شُ لَ یا لِ) [ ع . شعلة ] (اِ.) 1 - زبانه آتش . 2 - فروغ ، روشنی .
-
شعله
لغتنامه دهخدا
شعله . [ ش ُ ل َ ] (اِخ ) اغورلو (یا اغوریور، اغونور) بیگ پسر امامقلی خان حاکم فارس . از گویندگان قرن یازدهم هجری بود و شاه صفی پس از کشتن پدرش به چشمان وی نیز میل کشید و او را به زندان افکند. شعله در زندان درگذشت . از اشعار اوست :خنده از گل گریه از ...
-
شعله
لغتنامه دهخدا
شعله . [ ش ُ ل َ /ل ِ ] (از ع ، اِ) شعلة. زبانه ٔ آتش و وراغ . (ناظم الاطباء). زبانه . زبانه ٔ آتش . الاو. الو. آتش افروخته . لهیب . آفرازه . پاره ٔ آتشی که می درخشد. پاره ٔ آتش که می بجهد. قبس . مقباس . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج گوید: زبانه ٔ د...
-
شعلة
لغتنامه دهخدا
شعلة. [ ش ُ ل َ ] (اِخ ) ابوالعباس شعلةبن بدر اخشیدی . فرمانروای دمشق و امیری شجاع و زبردست بود. وی در سال 344 هَ . ق . در جنگی که با مهلهل عقیلی میکرد کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
-
شعلة
لغتنامه دهخدا
شعلة. [ ش ُ ل َ ] (ع اِ) شعله . سپیدی در دم اسب و پیشانی و پس سر آن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شَعَل شود. || هیمه ای که در آن آتش درگرفته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زبانه ودرخشش آتش . ج ، شُعُل . (منته...
-
شعله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شعلَة] šo'le ۱. (شیمی) زبانۀ آتش.۲. آنچه با آن آتش را مشتعل میکنند.〈 شعله زدن: (مصدر لازم) زبانه زدن؛ زبانه کشیدن آتش.
-
شعله
دیکشنری فارسی به عربی
شعلة ضويية , لهب
-
شعله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šo:la / alo طاری: berâz-e âteš / šohla طامه ای: šo:la طرقی: šo:la کشه ای: šo:la نطنزی: šo:la