کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعفزدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
exaltation
شعفزدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] پرنشاطی همراه با خودبزرگبینی
-
واژههای مشابه
-
شعف
فرهنگ نامها
(تلفظ: šaeaf) (عربی) شادی ، خوشحالی ، شادمانی .
-
شعف
واژگان مترادف و متضاد
خوشی، سرور، شادمانی، مسرت، نشاط، نشاط، وجد ≠ حزن
-
شعف
فرهنگ فارسی معین
(شَ عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خوشحال شدن . 2 - (اِ مص .) خوشحالی .
-
شعف
لغتنامه دهخدا
شعف . [ ش َ ] (ع مص ) شیفته کردن دوستی کسی دل کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار). دل بردن و شیفته گردانیدن . عشق . (از مصادراللغة زوزنی ). || بیمار گردانیدن دل کسی را...
-
شعف
لغتنامه دهخدا
شعف . [ ش َ ع َ ] (ع اِ) شدت بیم . || عشقی که دل برد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سر کوهان . || پوست درخت غاف . || بیماری مر ماده شتر را که از آن موی چشم وی فروریزد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ج ِ ...
-
شعف
لغتنامه دهخدا
شعف . [ ش َ ع َ ](ع مص ) پوشیدن دوستی دل کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن دوستی کسی را و تمام گرفتن دوستی دل را. (غیاث اللغات ). شیفته گردانیدن . (مجمل اللغة). برسیدن دوستی در میان دل . (مصادر اللغة ز...
-
شعف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ša'af خوشدل شدن؛ خوشحال شدن؛ خوشدلی؛ شادمانی.
-
زدگی
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) (حامص .) 1 - خراش یا پارگی اندک در سطح چیزی . 2 - حالت نارضایتی و نومیدی و خستگی .
-
زدگی
لغتنامه دهخدا
زدگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) صدمه و ضرب و کوب و ضربه و مشت . (از ناظم الاطباء): طلحف ؛ زدگی سخت . (منتهی الارب ). || بیماری و الم و هر گونه اثری که در نتیجه ٔ تماس و یا مجاورت چیزی باچیزی دیگر و یا عروض حادثه ای حاصل شود. زدگی را در موارد مذکور با ن...
-
زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zadegi ۱. زده بودن.۲. حالت زدهشده؛ ساییدگی.
-
زدگی
لهجه و گویش تهرانی
در رفتگی پارچه
-
exalted
شعفزده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ویژگی فرد دچار شعفزدگی
-
غارت زدگی
لغتنامه دهخدا
غارت زدگی . [ رَ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت کسی که مالش را به غارت برده اند.