کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعری العبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعری العبور
لغتنامه دهخدا
شعری العبور. [ ش ِ رَل ْ ع َ ] (اِخ ) شعرای عبور. نام ستاره ای که بعد جوزا برآید. (منتهی الارب ). و رجوع به شعرای عبور شود.
-
واژههای مشابه
-
شعری شامی
لغتنامه دهخدا
شعری شامی . [ ش ِ ی ِ ] (اِخ ) شعرای شامی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعرای شامی و غیاث اللغات شود.
-
شعری یمن
لغتنامه دهخدا
شعری یمن . [ ش ِ ی ِ ی َ م َ ] (اِخ ) شعرای یمانی : گر بر شعری یَمن یُمن مثال تو رسدمسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری . خاقانی .و رجوع به شعرای یمانی شود.
-
قیاس شعری
لغتنامه دهخدا
قیاس شعری . [ س ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنچه از تألیف اقوال حادث شود افادت تخیل کند بر وجهی که خواهند و در موضعی که خواهند و آن را قیاسات شعری خوانندو تعلقش بیشتر به امور جزوی بود، مانند: خطابت و فایده ٔ آن حدوث انفعالات نفسان...
-
لیت شعری
لغتنامه دهخدا
لیت شعری . [ ل َ ت َ ش ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) کاش میدانستم . کاشکی دانستمی . ای کاش دانستمی : الا لیت شعری و لیت الطیر تخبرنی ما کان بین علی و ابن عفانا.
-
مقطع شعري
دیکشنری عربی به فارسی
بند , بند شعر , قطعه بندگردان , تهليل
-
هجای شعری
دیکشنری فارسی به عربی
قدم
-
شعری که با اواز یکنفری همراه موسیقی خوانده شود
دیکشنری فارسی به عربی
انشودة
-
جستوجو در متن
-
اختا سهیل
لغتنامه دهخدا
اختا سهیل . [ اُ س ُ هََ ] (اِخ ) خواهران سُهیل . دو خواهران . شعری العبور و شعری الغمیصا. شعرای یمانی و شعرای شامی . شِعرَیان .
-
شعریان
لغتنامه دهخدا
شعریان . [ ش ِ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو ستاره ٔ شعری یعنی شعری العبور و شعری الغمیصاء. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). اختاسهیل . شعرای شامی و شعرای یمانی : چو پاسی از شب دیرنده بگذشت برآمد شعریان از کوه موصل . منوچهری .شده شعریا...
-
غمیصاء
لغتنامه دهخدا
غمیصاء. [ غ ُ م َ ] (اِخ ) یکی از دو ستاره ٔ شعری ، و آن را غَموص نیز نامند و من احادیثهم : ان الشعری العبور قطعت المجرة فسمیت عبوراً، و بکت الاخری علی اثرها حتی غمصت فسمیت غمیصاء. (منتهی الارب ). نام دیگر شِعرای شامی است و آن کوکبی است روشن از قدر ا...
-
شعرای یمانی
لغتنامه دهخدا
شعرای یمانی . [ ش ِی ِ ی َ ] (اِخ ) کوکبی است روشن از قدر اول در صورت فلکی کلب اکبر، و آنرا شعرای عَبور نیز نامند. (از جهان دانش ). آن بزرگ روشن که بر دهان کلب الجبار است او را شعرای یمانی خوانند... و نیز عَبور خوانند ای گذرنده . (التفهیم ). نام درخش...
-
ابوکبشه
لغتنامه دهخدا
ابوکبشه . [ اَ ک َ ش َ ] (اِخ ) وجز یا جزء . مردی به روزگار جاهلیت از بنی خزاعه ، پدر قبله و قبله مادر وهب و وهب پدر آمنه مادر رسول صلوات اﷲ علیه . او از عبادت ارباب کثیره ٔ عرب سر باز زد و به پرستش شعری العبور یعنی بنوعی از یگانه پرستی بسنده کرد وآن...