کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شعریه
/ša'riy[y]e/
معنی
شبیه مو؛ مویین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعریه
لغتنامه دهخدا
شعریه . [ ش َ ری ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) تأنیث شعری . (یادداشت مؤلف ). نوعی از پرده و حجاب . || (ص نسبی ) شعری و مویین . (ناظم الاطباء). مویین . (لغات فرهنگستان ). || قسمی رشته ٔ سخت باریک کرده . (یادداشت مؤلف ).- عروق شعریه ؛ رگهای باری...
-
شعریه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شعر) [عربی: شعریَّة] [قدیمی] ša'riy[y]e شبیه مو؛ مویین.
-
واژههای مشابه
-
عروق شعریه
دیکشنری فارسی به عربی
سعري
-
واژههای همآوا
-
شاریه
لغتنامه دهخدا
شاریه . [ ی َ ] (اِخ ) نام زنی مطربه که ابراهیم بن المهدی وی راخرید و آزاد ساخت و به همسریش گرفت . وی مایه ٔ شگفتی مردم عصر خود بود. المعتصم بر سر او با ابراهیم نزاع کرد، پس به هزار و پانصد دینارش بخرید و او از خانه ٔ خلیفه ای به خانه ٔ خلیفه ای انتق...
-
جستوجو در متن
-
capillaries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مویرگ ها، عروق شعریه
-
capillarities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
capillarities، قوه شعریه
-
capillarity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاپیتالیسم، قوه شعریه
-
عروق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عِرق] 'oruq = عِرق〈 عروق شعریه: (زیستشناسی) مویرگها.
-
سعري
دیکشنری عربی به فارسی
مربوط به کالري , مويرگ , مويي , باريک , ظريف , عروق شعريه
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) داود معروف به الملک الظاهر مکنی به ابوسلیمان و ملقب به محیی الدین ، فرزند پادشاه مجاهد، اسدالدین شیرکوه (صاحب حمص ) ابن ناصرالدین . وی مردی دیندار بود و بنماز جماعت حاضر میشد و اجازه ای از مؤید طوسی و زینب شعریه دارد. (از الدارس...
-
صدرالافاضل
لغتنامه دهخدا
صدرالافاضل . [ ص َ رُل ْ اَ ض ِ ] (اِخ ) قاسم بن حسین بن احمد خوارزمی نحوی حنفی مکنی به ابومحمد و ملقب به مجدالدین و معروف به صدرالافاضل از ادبای نامی عصر خود در نحو و خطب و فنون شعریه و علوم ادبیه و عربیه وحید عصر و مردمک چشم زمان خود بود. از تألیف...
-
بشره
لغتنامه دهخدا
بشره . [ ب َ ش َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) روی پوست آدمی و جز آن . (ناظم الاطباء). ظاهر پوست آدمی . (غیاث ). ظاهر پوست مردم . (مهذب الاسماء) (دزی ج 1ص 88). بیرون پوست مردم و آنچه ظاهر شده باشد. (مؤید الفضلاء). ظاهر پوست آدمی و حیوانات . (آنندراج ). ظاهر...