کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شعری
معنی
(ش را) [ ع . ] (اِ.) نام دو ستاره نورانی در دو صورت فلکی سگ بزرگ و سگ کوچک که به شِعرای یمانی و شِعرای شامی معروفند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
poetic, poetically, prosodic, verse
-
جستوجوی دقیق
-
شعری
فرهنگ فارسی معین
(ش را) [ ع . ] (اِ.) نام دو ستاره نورانی در دو صورت فلکی سگ بزرگ و سگ کوچک که به شِعرای یمانی و شِعرای شامی معروفند.
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه آن 143 تن است . آب آن از چاه . محصول عمده ٔ آن غلات است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش َ ] (ص نسبی ) شَعری ّ. منسوب به شعر یعنی مویین . (ناظم الاطباء). مویین . مویینه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شَعر شود. || شعرباف . (مهذب الاسماء). || شعرفروش . || جوفروش . (مهذب الاسماء).
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش َ را / ش ِ را / ش ُ را ] (اِخ ) نام دو ستاره ، یکی شعری العَبور ودیگری شعری الغمیصاء. شعری العبور که شعرای یمانی گویند ستاره ای است بسیار روشن که بعد از جوزا برآید ودر آخر تابستان اول شب بر فلک نمایان گردد، و آنرا شعری العبور از آن جهت گوی...
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش َ ع َ ری ی ] (ع اِ) چوزه ٔ مرغ مردارخوار. ج ، شَعَریّات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل آقاجری کهکیلویه (ایلات فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شعر و نظم . (ناظم الاطباء).- قیاس شعری ؛ نوعی قیاس از منطق . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (یادداشت مؤلف ).رجوع به شعر شود.
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش ِ / ش َ ] (اِخ ) ممال شِعْری ̍. (یادداشت مؤلف ). ستاره ٔ شِعْری ̍. (ناظم الاطباء) : سهیل از شَعر شکّرگون برآوردنفیر از شعری گردون برآورد. نظامی .- شعری یمان ؛ شعرای یمانی : داده هزار اخترم نتیجه ٔ خورشیدآن بگهر شعری یمان صفاهان . خاقانی ...
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش ِ را ] (اِخ ) کوهی است نزدیک حره ٔ بنی سلیم . (منتهی الارب ).
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ش َ را / ش ُ را / ش ِ را ] (ع اِمص ) شعر. (ناظم الاطباء). دانستن و دریافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شعر شود.
-
واژههای مشابه
-
شعری العبور
لغتنامه دهخدا
شعری العبور. [ ش ِ رَل ْ ع َ ] (اِخ ) شعرای عبور. نام ستاره ای که بعد جوزا برآید. (منتهی الارب ). و رجوع به شعرای عبور شود.
-
شعری الغمیصاء
لغتنامه دهخدا
شعری الغمیصاء. [ ش ِ رَل ْ غ ُ م َ ] (اِخ ) شعرای شامی ، و این شعری با شعری العبور هر دو اخت سهیل اند. (منتهی الارب ). رجوع به شعرای شامی شود.
-
شعری شامی
لغتنامه دهخدا
شعری شامی . [ ش ِ ی ِ ] (اِخ ) شعرای شامی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعرای شامی و غیاث اللغات شود.
-
شعری یمن
لغتنامه دهخدا
شعری یمن . [ ش ِ ی ِ ی َ م َ ] (اِخ ) شعرای یمانی : گر بر شعری یَمن یُمن مثال تو رسدمسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری . خاقانی .و رجوع به شعرای یمانی شود.