کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعرباف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شعرباف
/ša'rbāf/
معنی
موتاب؛ مویتاب؛ کسی که از موی یا ابریشم پارچه میبافد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بافنده، جولا، نساج
دیکشنری
weaver
-
جستوجوی دقیق
-
شعرباف
واژگان مترادف و متضاد
بافنده، جولا، نساج
-
شعرباف
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که از موی یا ابریشم پارچه بافد، موی تاب .
-
شعرباف
لغتنامه دهخدا
شعرباف . [ ش َ ] (نف مرکب ) شعربافنده . کسی که پارچه ٔ ابریشمی اعلامیبافد. (از ناظم الاطباء). کسی که اقمشه ٔ ابریشمی ببافد مثل قطنی و زربفت و مانند آن . (آنندراج ). که مویینه بافد. مویینه باف . (یادداشت مؤلف ) : اگر فوطه ای گیرد از شعرباف به دستور م...
-
شعرباف
لغتنامه دهخدا
شعرباف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) کسی که اشعار بی ارزش گوید. (فرهنگ فارسی معین ).
-
شعرباف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [منسوخ] ša'rbāf موتاب؛ مویتاب؛ کسی که از موی یا ابریشم پارچه میبافد.
-
واژههای همآوا
-
شعر باف
لهجه و گویش تهرانی
ابریشم باف
-
جستوجو در متن
-
شعربافی
لغتنامه دهخدا
شعربافی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) شغل و صنعت شعرباف . || (ص نسبی ) منسوب به شعرباف . (ناظم الاطباء). رجوع به شَعرباف شود.
-
ناظم
واژگان مترادف و متضاد
۱. معاون ۲. شاعر، شعرباف
-
جولا
واژگان مترادف و متضاد
۱. بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج ۲. عنکبوت
-
بافنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارچهباف، نساج ۲. جولاه، جولاهه، شعرباف ۳. قالیباف ۴. تریکوباف
-
شعربافی
لغتنامه دهخدا
شعربافی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) سرودن اشعار بی ارزش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شِعرباف شود.
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش َ ] (ص نسبی ) شَعری ّ. منسوب به شعر یعنی مویین . (ناظم الاطباء). مویین . مویینه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شَعر شود. || شعرباف . (مهذب الاسماء). || شعرفروش . || جوفروش . (مهذب الاسماء).
-
مسجد اعظم
لغتنامه دهخدا
مسجد اعظم . [ م َ ج ِ دِ اَ ظَ ] (اِخ ) مسجدی است در شهر قم که به دستور مرحوم آیةاﷲ حسین بروجردی در سال 1374 هَ. ق . در جنب صحن حضرت معصومه (ع ) بنا گردید. معمار آن حسین لرزاده و کاشی تراش آن حسین برهانی اصفهانی وبنّای آن محمد غلامعلی شعرباف است . مس...