کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعرای شامیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعرای شامیه
لغتنامه دهخدا
شعرای شامیه . [ ش ِ ی ِ می ی َ ] (اِخ ) شعرای شامی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعرای شامی و شِعْری ̍ شود.
-
واژههای مشابه
-
Procyon
شِعرای شامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ آلفای کلب اصغر که هشتمین ستارۀ پرنور شب از قدر 0/4 است
-
Sirius
شِعرای یمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ آلفای کلب اکبر که پرنورترین ستارۀ شب از قدر 1/4ـ است
-
شعرای شامی
لغتنامه دهخدا
شعرای شامی . [ ش ِ ی ِ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) نام ستاره ای از قدر اول بر شکم کلب اصغر که آنرا شعرای غمیصا نیز نامند. غمیصاء. رمیصاء. غموص . (یادداشت مؤلف ). نام دیگر آن غمیصاست و آن کوکبی است روشن از قدر اول در صورت کلب اصغر. (از جهان دانش ). ستاره ...
-
شعرای عبور
لغتنامه دهخدا
شعرای عبور. [ ش ِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) نام دیگر شعرای یمانی است . (از جهان دانش ). شعرای یمانیه . کلب اصغر. کلب مقدم . (یادداشت مؤلف ).
-
شعرای غموص
لغتنامه دهخدا
شعرای غموص . [ ش ِ ی ِغ َ ] (اِخ ) شعرای غمیصاء. شعرای شامی . (از مهذب الاسماء) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شعرای شامی شود.
-
شعرای غمیصاء
لغتنامه دهخدا
شعرای غمیصاء. [ ش ِ ی ِ غ ُ م َ ] (اِخ ) شعرای شامی . (از جهان دانش ) (مفاتیح ). رجوع به شعرای شامی شود.
-
شعرای یمانی
لغتنامه دهخدا
شعرای یمانی . [ ش ِی ِ ی َ ] (اِخ ) کوکبی است روشن از قدر اول در صورت فلکی کلب اکبر، و آنرا شعرای عَبور نیز نامند. (از جهان دانش ). آن بزرگ روشن که بر دهان کلب الجبار است او را شعرای یمانی خوانند... و نیز عَبور خوانند ای گذرنده . (التفهیم ). نام درخش...
-
شعرای یمانیه
لغتنامه دهخدا
شعرای یمانیه . [ ش ِ ی ِ ی َ نی ی َ ] (اِخ ) شعرای یمانی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
رمیصاء
لغتنامه دهخدا
رمیصاء. [ رُ م َ ] (اِخ ) (شِعْرای ...) یکی از دو ستاره ای است که بر ذراع است . (از اقرب الموارد). غمیصاء. شِعْرای شامیه . غموص . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غمیصاء شود.
-
غموص
لغتنامه دهخدا
غموص . [ غ َ ] (ع ص ) رجل غموص الحنجرة؛ یعنی سخت دروغگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کذاب . (اقرب الموارد). || یمین غموص ؛ بمعنی یمین غموس . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَموس شود. || (اِخ ) نام یکی از دو شِعری ̍. غُمَیصاء . (اقرب الموا...
-
ذراع
لغتنامه دهخدا
ذراع . [ ذِ ] (اِخ ) یا ذراع مبسوطه ٔ اسد. منزل هفتم از منازل قمر؛ ای بازوی شیر، نزدیک تازیان . (التفهیم ابوریحان بیرونی ). و آن رقیب بلده است . واز رباطات سیم است . و آن مجموع دو ستاره است بفاصله نیزه ای از یکدیگر بر دو سر توأمین یعنی بر دو سر دو پ...