کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعبده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شعبده
معنی
(شَ یا شُ بَ دِ) [ ع . شعبدة ] (اِ.) 1 - (مص ل .) تردستی کردن . 2 - (اِ.) حقه ، نیرنگ .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
افسون، تردستی، ترفند، چشمبندی، حقه، حیله، سحر
برابر فارسی
نیرنگ
دیکشنری
sleight of hand
-
جستوجوی دقیق
-
شعبده
واژگان مترادف و متضاد
افسون، تردستی، ترفند، چشمبندی، حقه، حیله، سحر
-
شعبده
فرهنگ واژههای سره
نیرنگ
-
شعبده
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا شُ بَ دِ) [ ع . شعبدة ] (اِ.) 1 - (مص ل .) تردستی کردن . 2 - (اِ.) حقه ، نیرنگ .
-
شعبده
لغتنامه دهخدا
شعبده . [ ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ ] (از ع اِ) شعبدة. بازی که آن را نمودی باشد ولی بودی نداشته باشد. چشم بندی و نظربندی و حقه بازی . (ناظم الاطباء). نیرنگ . بازیگری . تردستی . نیرنج . چشم بندی . سبک دستی . (یادداشت مؤلف ). در اصل شعبذة است که گاهی نیز ...
-
شعبده
دیکشنری فارسی به عربی
اقذف
-
واژههای مشابه
-
شعبده بازی
فرهنگ واژههای سره
چشم بند
-
شعبده باختن
لغتنامه دهخدا
شعبده باختن . [ ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شعبده بازی کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعبده بازی شود.
-
شعبده باز
لغتنامه دهخدا
شعبده باز. [ ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که شعبده بازی می کند و چشم بندی می نماید. (از ناظم الاطباء). بازیگر که بازیها و کارهایی تعجب افزا ظاهر کند. (غیاث اللغات ). مُشَعبِد. شعبده ساز.(یادداشت مؤلف ). مشعبذ. (منتهی الارب ) : دور فلک را ب...
-
شعبده بازی
لغتنامه دهخدا
شعبده بازی . [ ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل شعبده باز. شغل و حرفه ٔ شعبده باز : وآن بتان همچنان در آن بازی می نمودند شعبده بازی . نظامی .رجوع به شعبده باز شود.
-
شعبده باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šo'badebāz کسی که شعبدهبازی کند؛ تردست؛ حقهباز؛ نیرنگباز.
-
شعبده باز
دیکشنری فارسی به عربی
مشعوذ
-
شعبده بازی
دیکشنری فارسی به عربی
خدعة
-
جستوجو در متن
-
منجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] manjak ۱. شعبده.۲. از کارهای شعبدهبازان که چیزی را به شعبده از جای خود بجهانند.