کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شطارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شطارت
/šatārat/
معنی
۱. شوخی؛ بیباکی؛ چالاکی.
۲.گستاخی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیباکی، شوخی، گستاخی
۲. زیرکی
۳. خباثت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شطارت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیباکی، شوخی، گستاخی ۲. زیرکی ۳. خباثت
-
شطارت
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ ع . شطارة ] 1 - (مص ل .) شوخ و بی باک شدن . 2 - (اِمص .) شوخی ، بی باکی ، چالاکی ، زرنگی . 3 - ترک موافقت مردمان به سبب خباثت و لئامت .
-
شطارت
لغتنامه دهخدا
شطارت . [ ش َ رَ ] (ع مص ) در بدی و دزدی دوردرشدن . (مجمل اللغة). || شوخ و بی باک شدن .(فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) رندی . (یادداشت مؤلف ). شوخی . بی باکی . چالاکی . زرنگی . (فرهنگ فارسی معین ): این اضحوکه را در خدمت سلطان باز گفتند از مکیدت و شط...
-
شطارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شطارة] [قدیمی] šatārat ۱. شوخی؛ بیباکی؛ چالاکی.۲.گستاخی.
-
واژههای همآوا
-
شطارة
لغتنامه دهخدا
شطارة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) شطارت . چالاکی . (ناظم الاطباء). || بی باکی . (ناظم الاطباء). رجوع به شطارت شود. || ترک موافقت مردمان از جهت لئامت و خباثت . (ناظم الاطباء).
-
شطارة
لغتنامه دهخدا
شطارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن . (ناظم الاطباء). || ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت . (فرهنگ فارسی معین ). || شوخ و بی باک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به بدی...
-
جستوجو در متن
-
فرزی
واژگان مترادف و متضاد
تردستی، جلادت، چابکی، چالاکی، شطارت ≠ کندی
-
شطارة
لغتنامه دهخدا
شطارة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) شطارت . چالاکی . (ناظم الاطباء). || بی باکی . (ناظم الاطباء). رجوع به شطارت شود. || ترک موافقت مردمان از جهت لئامت و خباثت . (ناظم الاطباء).
-
زیرکی
واژگان مترادف و متضاد
بصارت، بصیرت، چارهگری، دها، شطارت، فراست، فطنت، کیاست، هشیاری، هشیاری، هوش، هوشمندی، هوشیاری ≠ پخمگی
-
شاطری
لغتنامه دهخدا
شاطری . [ طِ ] (حامص ) عمل شاطر. چستی . چالاکی . شوخی . بیباکی . شطارت : بخون خلق فروبرده بود پنجه ٔ کین ندانمش که بقتل که شاطری آموخت .سعدی .
-
شطارة
لغتنامه دهخدا
شطارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن . (ناظم الاطباء). || ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت . (فرهنگ فارسی معین ). || شوخ و بی باک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به بدی...
-
لوثة
لغتنامه دهخدا
لوثة. [ ل َ ث َ ] (ع اِ) گلوله ٔ لته که به آن بازی کنند. || (اِمص ) سستی . || آهستگی و درنگی . || فروهشتگی . || گولی . || نوعی از جنون . (منتهی الارب ). دیوانگی : از سر شَطارت و لوثت طبع حرکات نامتناسب میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 340). || افزونی گو...
-
مکیدت
لغتنامه دهخدا
مکیدت . [ م َ دَ ] (ع اِمص ، اِ) بداندیشی . (غیاث ). کید و مکر و فریب و خدعه . (ناظم الاطباء). مکیدة. سگالش . بدسگالی . دستان . حیله گری . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مکاید : و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم . (کل...