کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شط
/šat[t]/
معنی
۱. کرانۀ رود.
۲. رود بزرگی که وارد دریا میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رود، رودخانه، نهر
دیکشنری
river
-
جستوجوی دقیق
-
شط
واژگان مترادف و متضاد
رود، رودخانه، نهر
-
شط
فرهنگ فارسی معین
(شَ طّ) [ ع . ] (اِ.) رود بزرگ که وارد دریا شود. ج . شطوط .
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط ] (اِخ ) دهی است به یمامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط ] (اِخ ) گاه مطلق گویند و مراد شطالعرب است و آن از تلاقی رود فرات و دجله پیدا گردد. (یادداشت مؤلف ) : چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است ابر شط دجله مر آن بدگمان را.ناصرخسرو (دیوان چ مجتبی مینوی و مهدی محقق ص 11).ای که اندر چشمه ٔ شور است...
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط ] (اِخ ) موضعی است به بصره . (آنندراج ) (از معجم البلدان ). موضعی است به بصره مضاف بسوی عثمان بن ابی العاص صحابی . (منتهی الارب ).
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط ] (ع اِ) کرانه ٔ رود و جوی .ج ، شُطوط و شُطآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کنار رود و دریا. (از اقرب الموارد). یک کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء). یک کناره ٔ رود. کنار رود و جوی . شاطی . عدوه . جلهه . (یادداشت مؤلف ). کنار. (...
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از اقرب الموارد). || دشواری کردن بر کسی و ستم نمودن و ظلم کردن بر وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستم کردن . (ده...
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط / ش َ ](ع اِ) در فارسی بیشتر به تخفیف «ط» به کار رود. رودخانه و جوی بزرگ . (از یادداشت مؤلف ). رود بزرگ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : بلاد هند از لب جیحون بوده تا شط فرات . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 98).خواهی که جان به شط سلامت برون بری...
-
شط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شطّ، جمع: شُطُوط] šat[t] ۱. کرانۀ رود.۲. رود بزرگی که وارد دریا میشود.
-
شط
واژهنامه آزاد
رود خانه ای که به دریا میریزد
-
واژههای مشابه
-
شط العرب
فرهنگ واژههای سره
اروندرود
-
واژههای همآوا
-
شت
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ هند. ] (اِ.) کلمة تعظیم است و نخستین بار در دساتیر به کار رفته (به جای حضرت ) و به این معنی در نوشته های قدیم فارسی نیامده (هرچند در هندی اصالت دارد).
-
شت
فرهنگ فارسی معین
(شَ تّ) [ ع . ] (اِمص .) پراکندگی .