کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شصت یک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شصت یک
لغتنامه دهخدا
شصت یک . [ ش َ ی َ ] (اِ مرکب ) یک قسمت از شصت قسمت چیزی . (ناظم الاطباء). از شصت یکی .یک شصتم (160). (یادداشت مؤلف ). رجوع به شصت شود.
-
واژههای مشابه
-
نازشست (شصت )
فرهنگ فارسی معین
(زِ شَ) (اِمر.) 1 - انعامی که به کسی به پاداش هنرنمایی وی دهند، جایزه . 2 - پیشکشی که نزدیکان شاه و امیر به وی تقدیم کنند هنگامی که وی هدف یا شکاری را با تیر زند یا درنده ای را به دست خود بکشد. 3 - برخلاف حق چیزی را از کسی گرفتن ، باج سبیل .
-
شصت فیچ
لغتنامه دهخدا
شصت فیچ . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رابربخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 375 تن و آب آن از قنات است . محصول آنجا غلات و حبوب و مزارع زمان آباد جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شصت تیر
لغتنامه دهخدا
شصت تیر. [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که به توالی شصت گلوله از آن رها تواند شد و البته انحصار به شصت گلوله ندارد بلکه از باب کثرت و توالی تیرها این نام بدین سلاح داده اند. مسلسل . میترایوز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مسلسل شود.
-
شصت خم
لغتنامه دهخدا
شصت خم . [ ش َ خ َ ] (ص مرکب ) ظاهراً به اندازه ٔ شصت کمند : همی رفت رستم چو پیل دژم کمندی به بازو درون شصت خم .فردوسی .
-
ناز شصت
لغتنامه دهخدا
ناز شصت . [ زِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناز شست . رجوع به ناز شست شود.
-
ناوی شصت
لغتنامه دهخدا
ناوی شصت . [ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، در 52 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دارزین واقع است و 12 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شماره شصت
دیکشنری فارسی به عربی
ستون
-
جستوجو در متن
-
یک شصتم
لغتنامه دهخدا
یک شصتم . [ ی َ / ی ِ ش َ ت ُ ] (اِ مرکب ) شصت یک . یک جزء از شصت جزء. از شصت حصه یک حصه .
-
sixtieth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شصتم، شصتمین، یک شصت، یک شصتم
-
sixty-one
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شصت و یک
-
one-sixtieth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شصت و یک
-
one-sixty-fourth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یک شصت و چهارم